احتشام نامه

مجموعه اشعار غلامحسین احتشام زاده

مجموعه اشعار غلامحسین احتشام زاده

پیامبر اکرم(ص)

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ب.ظ

یا محمد

چشم دو عالم به جستجوی محمد (ص)
دیده عالم همه بسوی عطایش
خلقت کون و مکان و عالم هستی
جمله عشاق بیقرار زمانه
خلقت عشق از ازل نموده خداوند
بنده برگردگار و سرور خلق است
شد بجهان آشکار دین خدایی
خوانده خدا خلق او عظیم به قرآن
بر در اکرام او گدا شده شاهان
شد قمر از معجزش دو نیمه بعالم
از دل مجنون تو آرزوی رخش کن
آرزوی دیدن احتشام ز دل کرد

روشنی دیدگان ز روی محمد (ص)
زنده دو عالم به حسن و خوی محمد
کرده خدا از برای روی محمد
بسته دل و جان بتار موی محمد (ص)
در طلب چهره نکوی محمد (ص)
برده از عالم دل عطر و بوی محمد (ص)
از کرم و لطف و آبروی محمد (ص)
خوار و زبون شد برش عدوی محمد (ص)
شاه و گدا هر دو روبسوی محمد (ص)
قدرت حق بود و گفتگوی محمد (ص)
تا که نشینی تو روبروی محمد (ص)
تشنه زم زم دل از صبوی محمد (ص)

 


یا محمد

چشم جهان روشن از لقای محمد (ص)
هر دو جهان بسته دل بسوی عطایش
سرور و سالار انبیاء زمانه
جمله ایجاد این جهان شده یکسر
رونق دین خدا بعالم هستی
کرده عزیزش خدا به عالم امکان
جمله عشاق بیقرار لقاش
از نگهش شد قمر دو نیمه و یک شد
لشکر جهل از جهان گریخت چو برخاست
جهل گریزان و مهر و لطف بقا یافت
مظهر لطف و سخا و رحمت حق است
لب تو فرو بند احتشام ندانی

باز زبان هایی پی ثنای محمد (ص)
جمله شاهان شده گدای محمد (ص)
گشته گل روی جانفرای محمد (ص)
خلق پی روی با صفای محمد (ص)
گشته ز اخلاص و از سخای محمد (ص)
عرش برین گشته جای پای محمد
برده دل از ماسوا لقای محمد (ص)
داده چنین قدرتش خدای محمد (ص)
بهر نجات جهان ندای محمد (ص)
از کرم و رحمت و بقای محمد (ص)
کان سخای خدا برای محمد (ص)
گفتن یک جمله در رسای محمد (ص)

دو بیتی

تویی روز و تویی شام و سحرگاه
تویی درد و تویی درمان تویی راه


***

عید مبعث، عید پاک سرنوشت
شد یتیم مکه مبعوث خدا


***

تهنئت گویان ملائک بر زمین
بر درش خادم چو جبرئیل امین

 

***

تویی شوق و تویی شور و تویی آه
تویی خورشید بر ما و تویی ماه


***

سرنوشت شیعه را یزدان نوشت
بت پرستی رفت و هم دیر و کنشت


***

 

 

گشته میلاد رسول آخرین
هر دو عالم گفته از دل آفرین


***

جلال احمد

حق داده جلال خود به احمد یکجا
یک گمشده ای که داشت این عالم خاک
حق داد چو حسن و روی زیبایش گفت
ای زینتی وجود در ممکن ذات
هر حُسن که داشت آدم و عالم پاک
اسرار جهان و عشق جانان دادیم
تو ظاهر و باطن جهان هستی
هم عاشق و معشوق توئی در عالم
تو شمع فروزان به تجلّی گه ذات
از شمع وجودت شده عالم روشن
تو شافع امتی بروز عقبی
گر هست کرامت و سخا در عالم
گردیده ببیند دو جهان از رخ تو
دریاب تو احتشام را ای مولا

از علم لدونی دل او شد دریا
از لطف خدا شده محمد پیدا
ای هر دو جهان به خال رویت شیدا
مقبول دو عالمی سکون دلها
یکجا بتو دادیم و تو گشتی مولا
با عشق نموده ای دو عالم سودا
امت بتو مفتخر بروز فردا
او عاشق حق، عاشق او شد دنیا
ممکن بتو و جهان ممکن احیا
وز نور تو دیده‌ی جهان شد بینا
فردوسی برین برای تو گشت بنا
در ذات تو بنهاده خدای یکتا
مجذوب شود چو نیست مثلث زیبا
شد عاشق شیدای تو ای بی همتا

محمد است و علی هر دو یار شیدایی

دو جلوه گاه بهاران دو یار شیدایی
دو یار محور دین هر دو تن تماشایی

دو نور روشن خورشید دو عشق زیبایی
دو روح بخش زمان هر دو یار سودایی

محمد است و علی جلوه گاه یکتایی

محمد است گل انجمن نگار جهان
محمد است همان اسوه زمین و زمان

محمد است امین و رسول پیر و جوان
محمد است که شد معجزش بما قرآن

محمد است محمد اگر که بینایی

علی است نور خداوند و جلوه داور
علی است جلوه آیین به دین شده محور

علی است در دو جهان بر جهانیان سرور
علی است رونق دین مبین پیغمبر

علی است مظهر بینایی و شکیبایی

محمد است فروغ جهان و هر چه در اوست
محمد است گل جاودان گل مینوست

محمد است که جان جهان شده دلجو است
محمد است خدا گفته خلق او نیکوست

محمد است امید، سنبل توانایی

علی است فاتح دل‌ها و جایگاهش دل
علی است فاتح خیببر کلید هر مشگل

علی است نور محبت چراغ هر محفل
علی است نور هدایت جهان بر او مایل

علی است فاتح خندق به روز تنهایی

محمد است رسول و پیمبر خاتم
محمد است گدا بردرش دو صد حاتم

محمد است که از او آفرینش آدم
محمد است دُرود خدا بر او هر دم

محمد است که شد سینه طور سینایی

علی است یاور درمانده و ستم دیده
علی است آنکه بسی سفره چیده برچیده

علی است مونس درماندگان غمدیده
علی است بهر یتیمان سرشگ باریده

علی است راز شگفت سرای مینایی

محمد است گل بی زوال عالم عشق
محمد است که دلها از اوست همدم عشق

محمد است امین جهان و محرم عشق
محمد است که بر پا نموده پرچم عشق

محمد است که مالک به جان و دلهایی

علی است نور فروزان عالم دلها
علی است راز نهان در جهان علی پیدا

علی است راز شگفت جهان و هم عقبی
علی است نور امید همه، گه فردا

علی است روشنی صبح و روز فردایی

محمد است حبیب خدا خدای مببین
محمد است بحق، راه اوست راه یقین

محمد است که شد آشکار از او این دین
محمد است جنان و رخش بهشت برین

محمد است شفیع احتشام چو عقبائی

 


غدیر خم

منور خواست عالم را خدا از نور پیغمبر
فروزان کرد از نورش جهان و این همه اختر

عطا فرمود عشق عالمش او شد دل و دلبر
مزین کرد از یمن قدومش این زمین یکسر

همه گوهر همه اختر همه دلبر ز پیغمبر

به جبریل امینش داد فرمان خالق اکبر
بگو شوق وصالت دارد اندر کعبه اش داور

سلام ما رسان بر احمد آن ماه نکو منظر
تویی دل داده و دلبر به ارکان جهان محور

مزین کن صفا و مروه را ای اول و آخر

محمد (ص) گفت با جبریل، حج آخرین است این
نماز و روزه و حج و جهاد ارکان دین است این

زمان آماده تدوین قانون یقین است این
در این اعمال روحم با خداوندم قرین است این

ز بعد من چه کس باید شود این خلق را رهبر

جوابش داد جبریل امین از جانب معبود
همان دستی که در معراج مهمان بر طعامت بود

رسیدی بر غدیر خم تو را حاصل شود مقصود
علی بود و علی شد جانشین احمد دمی آسود

تشکر کرد و اندر سجده گاه خود نهادی سر

به پایان شد چو امر حج رسول الله فرمودند
رسیدند بر غدیر خم در آن وادی بیاسودند

همه همراه باشید چند منزل راه پیمودند
محمد (ص) در تب و تاب است امت گرد او بودند

چه خوش روزی است ای داور نگین میخواهد انگشتر

چو فرمان داد از امر خدا بر امتتان احمد
مهیا منبری سازید از امر حق سرمد

همه آگاه باشید موسوم عهد و وفا آمد
که تا گویم شما را بانی اعداد در ابجد

علی بوده علی اول بهر علمی علی شد در

سخن بسیار فرمودند پیغمبر در آن وادی
گرفت بر روی دست خود علی را گفت با شادی

محمد (ص) داد بر امت در آنجا درس آزادی
همه آگاه باشید امتنانم اندر این وادی

ز بعد من علی باشد شما را رهبر و سرور

بدانید این علی باشد وصی و جانشین من
علی مقبول خلاق جهان باشد امین من

جز او نبود کسی رهبر به راه حق و دین من
همه دیدید علی مولاست در علم و یقین من

جهان مسرور شد از انتخاب این دُرّ و گوهر

امامت را علی شد پیشوا اندر ره طاعت
ره توفیق بنماید به امت از در دولت

که تا برهاند از راه ضلالت جمله امت
رساند منزل و مقصود بخشد بر بشر شوکت

شدم شاد احتشام از شادی زوج بتول حیدر

چهارده معصوم پاک از اولیا الله یزدان

تو امید جمله ی عشاق دینی یا محمد (ص)
ای که بین عاشقان عاشق ترینی، یا محمد

ای که نور آسمان و هم زمینی یا محمد
ای که نزد خالقت تو بهترینی یا محمد

روح قرآن مجید حبل المتینی یا محمد

ای که از روز ازل بودی و هستی در دو عالم
ای که حق بهر تو بنیاد جهان بنمود و خاتم

ای که استاد ملایک بودی و بنیان آدم
تو حبیب حضرت عشقی  و همراهش دمادم

مقتدایی یا علی گفتی امینی یا محمد

فاطمه ای نور عشق و عاشقی و نور سرمد
فاطمه ام امم، ام ابیهایی به احمد

فاطمه ای روشنی بخش دل و جان محمد
فاطمه تو بهترین مخلوق هستی و سرآمد

فاطمه جان جهان شد مه جبینی یا محمد

ای که نامت مقتدا و صالح و پرهیزکاری

رونق دین خداوند و ز احمد یادگاری

درامامت نخبه هستی، یا حسن تو افتخاری
یا حسن تو مالک جانها و فضل بی شماری

گفت احمد بهر من خلد و برینی یا محمد

یاحسین ای روح آزادی و کان عشق و رحمت
درس جانبازی به عالم دادی و ایمان و شوکت

ای که با جانبازیت دادی به عالم درس عزت
خون تو شد جاودانی بهر دین و عشق و رفعت

در جنان بهر حسینت دل غمینی یا محمد

بعد شاه کربلا شد رهبر عشاق سجاد
هرچه میدید اشک می ریخت، کربلا را داشت در یاد

باعلوم و خطبه ها و با دعا دین کرده آباد
دائماً می گفت ای مردم زشام کینه فریاد

کربلا شد بهر او مهر جبینی یا محمد

بعد زین العابدین فرزند پاک او امام است
بعد بابش او امام، پور امام، ابن امام است

در میان کودکان در کربلا او تشنه کام است
رهبر دین و علوم و رهنما از بهر عام است

با وجود باقرت، تو رهبر دنیا و دینی یا محمد

صادق آمد با صداقت جا نمود اندر دل و جان
کار عشق و عاشقی شیعه را او کرد آسان

شد معلم بهر مردم در ره تعلیم قرآن
کرد ترویج علوم پایه قرآن و ایمان

شیعه را کرد، زنده با علم یقینی یا محمد

بعد از او شد نوبت موسی کاظم گشته رهبر

موسی کاظم برای دین شده چون ماه خاور

با فصاحت با بلاغت بهر عالم گشته دلبر
رفع هر مشکل کند، باب الحوایج هست و گوهر

عاشقان مجذوب او، در کنج زندان دل غمینی یا محمد

شد رضا از جانب حق رهبر قوم خدا جو
شیعیان مشتاق و از عشقش دمادم شد رضاگو

کرد تسخیر جهان دل، رضا با خلق نیکو
جمله خواهان وصال و دیدن آن روی دلجو

شد خراسان قبله عشاق دینی یا محمد

چون رضا را کشت زهر کینه مامون ملعون
دشمنی ها کرد با او دختر ملعون مامون

شد جواد از بعد بابا رهبر این قوم دلخون
زهر کین در کام آقا کرد آخر، چرخ گردون

 در جنان از غم تو با زهرا غمینی یا محمد

شد امامت نوبت هادی هدایت کرد آغاز
حلّ مشگل می نمود از کار، می کرد صد گره باز

بود اندر کار دین حق دقیق و نکته پرداز
چون علی در هر شبانگه با خدا می کرد او راز

رهبری کرد امتت را این چنینی یاد محمد

عسگری نور خداوند است در عالم چنان نور
بهره ایجاد امام مهدی ما گشته مامور

خلق نیکویش چو احمد عالمی را کرد محصور
چشم بدخواهان، حسودان از وجودش می شود کور

مهدی قائم ظهور اولش شد این چنینی یا محمد

آمده گُل از وجود گُل، بما گُل یا محمد
قائم دین خداوند است برما همچو احمد

مهدی قائم بما شد حجت والای سرمد
بعد مهدی حجت حق شد امامت هم مسدّد

هم چو مولا و محمد، چون حسین اهل یقینی یا محمد

حجت یکتای یزدان کن نظر بر شیعیانت
کن نظر بر احتشام با چشم گریان در فغانت

با ظهورت شاد کن قلب تمام عاشقانت
دستگیری می کنی آقا، ز جمع دوستانت؟

حضرت مهدی چو مولا تو امام عالمینی یا محمد

 

 (محمد است و صادق هر دو یار شیدایی)

دو جلوه گاه بهاران دو یار شیدایی
دو یار محور دین هر دو تن تماشایی

دو نور روشن خورشید دو عشق زیبایی
دو روح بخش زمان هر دو یار سودایی

محمد است و صادق عزیز یکتایی

محمد است گل انجمن نگار جهان
محمد است همان اسوه زمین و زمان

محمد است امین و رسول پیر و جوان
محمد است که شد معجزش بما قرآن

محمد است محمد اگر که بینایی

چو صادق است ز نور خدا و جلوه داور
چو صادق است به دین خدا شود محور

چو صادق است امین بر جهانیان سرور
چو صادق است، دهد رونق، دین پیغمبر

چو صادق است شود مظهر شکیبایی

محمد است فروغ جهان و هر چه در اوست
محمد است گل جاودان گل مینوست

محمد است که جان جهان شده دلجو است
محمد است خدا گفته خلق او نیکوست

محمد است امید، سنبل توانایی

شد است صادق دین فاتح همه دلها
چو صادق است گشاید تمام مشکلها

شد است نور هدایت چراغ محفلها
چو صادق است به عشقش جوان شود گلها

چون صادق است جهان جمله شور و شیدایی

محمد است گل بی زوال عالم عشق
محمد است که دلها از اوست همدم عشق

محمد است امین جهان و محرم عشق
محمد است که بر پا نموده پرچم عشق

محمد است که مالک به جان و دلهایی

چو جغفر است و به دین یاور است و دلداده
چو جعفر است به کار خداست آماده

چو جعفر است بسان حسین آزاده
سرود عاشقی و عشق خویش سرداده

شگفت از اوست جهان و سرای مینایی

محمد است حبیب خدا خدای مببین
محمد است بحق، راه اوست راه یقین

محمد است که شد آشکار از او این دین
محمد است جنان و رخش بهشت برین

محمد است شفیع احتشام چو عقبایی

 

مبارک است بعالم دو سررو آزاده

خداوند کریم اعطا نموده نعمت خود را
دو یار مهربان، دلسوز، عالم خواه در عالم
محمد (ص) رهبر یکتاپرستی بانی هستی
چو صادق استوار آمد، امین کردگار آمد
مبارک باشد این عید سعید مسلمین حق
جهان شد روشن از یمن قدوم عاشقان حق
که تبعیض نژادی، بردگی و بربریت رفت
مبارک باشد این مولود عالم خواه عالم دوست

زنا پیدای عالم هدیه ها بر خلق شد پیدا
هویدا شد که این عالم شود در عشقشان شیدا
قدم زد بر جهان تا بفکند بر خاک غم بتها
که تا ترویج سازد دین جدش را در این دنیا
که شادان کرد یزدان زین دو گوهر عالم دلها
دگر منسوخ بتها و جهان عشق شد برپا
که بنیان گشت آزادی جهان عشق شد زیبا
محمد (ص) پور او صادق شفیع وشافع فردا

 


دلدار

ای دل بیا به خانه ی دلدار رو کنیم
اندر هوای عشق گذاریم جان و دل
دل را رها کنیم ز خود در ره وجود
همدم شویم با دل عاشق بکار عشق
با نام یار هم قدم راه دل شویم
نخل امید گر ثمر عشق می دهد
هر جا که عاشقی است، از آن عشق دم زنیم
خالص شویم در طلب وصل روی یار
از خود گذشتگی سبب وصل می شود
بی خود شویم از خودی خویش بگذریم
گلها عشق جمله گذاریم بهر دوست
تنها شو احتشام که درکار روزگار

از آب دیده بهر توسل وضو کنیم
از درگه طلب، طلب آبرو کنیم
بی من شویم، وصل نگار آرزو کنیم
عشق ازل، ز منبع خودجستجو کنیم
از جسم و جان گذشته، فدا راه او کنیم
سیراب جان و دل زمی آن سبو کنیم
 از عشق خویش در همه جا گفتگو کنیم
هر عیب خویش در راه جانان نگو کنیم
با رنج عاشقی به ره دوست خو کنیم
یک نام در جهان دل اندر گلو کنیم
ما عاشقیم، عطر گل یار بو کنیم
این گونه دل شود، که به او روبرو کنیم

 کار دل

تا دل ندهی بکار دل، دل نشود
پیدایش این جهان و هستی و جود
گر راه سعادت جهان می خواهی
عشقست خدا، علی، محمد (ص)، زهرا
ای عاشق دلداده ی خوب حسنین
گر عاشق روی یار و یاران هستی
آن دل که در او رنگ ریایی باشد
چون عالم بی عمل شوی میدانی
در کار جهان کار جهانداری نیست
گر بسته به غیر دوست هستی دانی
بر باد مده تکیه در این عالم پوچ
دل بسته به عالمی که فانی باشد
دانی تو مگر که احتشام، در ره دوست

تا رنج نبینی تو زگُل، گُل نشود
تا نور احد نباشد، کامل نشود
با کسب اجازه زین دو حاصل نشود
بی عشق دلت گرمی محفل نشود
بی راه حسین کار تو خوشگل نشود
گر کار حقیقت است، مشکل نشود
بر عشق عزیز دوست، نائل نشود
الطاف خدا و دوست، شامل نشود
دلداده ی دلدار که، سائل نشود
هر خار و خسی که هست، ساحل نشود
دیوار زباد بر تو حائل نشود
فانی زبر ای دوست، منزل نشود
صادق چو شوی عشق تو باطل نشود

  • غلامحسین احتشام زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی