احتشام نامه

مجموعه اشعار غلامحسین احتشام زاده

مجموعه اشعار غلامحسین احتشام زاده

۱ مطلب با موضوع «یاران اباعبدالله(ع)» ثبت شده است

نوحه حضرت مسلم یا حسین کوفه میا

ای حسین ای دل و دل دار
ای حسین ای گل بی خار
یا حسین ای سرسردار جهان کوفه میا
یا حسین ای گل زهرای جوان کوفه میا
می چکد خون زلبم
بهر تو در تعبم
ای صبا بر تو پیامم به گل پاک رسول
یا حسین کوفه میا می‌شوی آزرده، ملول
روز من همچو شبنم
جان رسیده به لبم
آنکه در بیعت ما بود همان قاتل من
تو میا کوفه وفا نیست به اینان گل من
من که در تاب و تبم
بشنو این مطلبم
کوفیان جمله ریا کار و پلیدند حسین
با دروغ، جمله به مقصود رسیدند حسین
ذکریا رب یا ربم
من به فکر زینبم
در غریبی به فراق تو دچارم آقا
درد هجران کشدم نیست قرارم آقا
من ز این قوم عجبم
کشته ایی بی سببم
احتشام از غم ما
یا حسین کوفه میا

 

میا کوفه میا
میا کوفه میا
یا حسین ای گل گلزار زمان کوفه میا
یا حسین واقف اسرار نهان کوفه میا
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
گو میا کوفه حسین، جان مکن آزرده بتول
بی وفایند همه مردم این شهر جهول
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
صف کشیده بمقابل شده خصم دل من
دشمنم گشته همه کوفه شد این حاصل من
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
همه با حیله مرا بند کشیدند حسین
غیر دنیا و زرش هیچ ندیدند حسین
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
مانده ام بی کس و بی مونس یارم آقا
دم آخر تو بیایی به کنارم آقا
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
دل غمینه بخدا
یا حسین کوفه میا

نوحه حضرت مسلم (ع)

مسلمم من نائب سلطان دین

***

این بشارت میدهم من بر شما
گر بمانده نور حق در سینه ها
دین حق یاری نمایند از وفا
مسلمم من نائب سلطان دین

***

جمع گردیدند به دورش کوفیان
نامه ها امضا نمودند عاشقان
صف به صف هر روز می شد جمعشان
مسلمم من نائب سلطان دین

***

مسجد کوفه سراسر شوق وشور
هر نمازی خلق بودند در سرور
از دهام عاشقان کرده ظهور
مسلمم من نائب سلطان دین

***

حاکم دون حکم ظلم اعلام کرد
یک به یک رفتند آن نامرد و مرد
مرد حق تنها بماند و کوچه گرد
مسلمم من نائب سلطان دین

***

مرد حق تنها میان کوچه ها
خسته و لب تشنه مانده بی سپاه
طوعه آب و منزلش داد از وفا
مسلمم من نائب سلطان دین

***

عاقبت گرگان دونش یافتند
لشگری آماده بر او تاختند
در فریبش یک امانی ساختند
مسلمم من نائب سلطان دین

***

شد خدا مسلم گرفتار عدو
ابن مرجانه جفا کرده به او
داد حکم کشتنش بی آبرو
مسلمم من نائب سلطان دین

***

می کشیدند کوچه ها آن نعش را
ای خدا حق حسین آن مقتدا
دستگیری کن زما روز جزا
مسلمم من نائب سلطان دین

 

 

آمدم در کوفه ای‌اهل یقین

***

نائبم من از امامم هر کجا
بیعتش اعلام دارید، با خدا
روح و جان خویش را بخشید صفا
آمدم ای در کوفه ای اهل یقین

***

جملگی بیعت نمودندی ز جان
نامه ها ارسال بر شاه جهان
لشگر حق شد هزاران آن زمان
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

در جماعت نور بود و نور نور
جملگی در هر جماعت درحضور
بسته می شد راه هم راه عبور
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

عاشقان ظاهری گشتند سرد
ماند تنها مسلم اندر رنج و درد
زین ستمکاری شده غمگین و زرد
آمدم درکوفه ای اهل یقین

***

در کمینش بوده گرگان دغا
کنج یک درمانده بودی بینوا
مرد حق در طول شب غرق دعا
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

آتش اندر بامها انداختند
شیر غران را بچاه انداختند
در ریا با شیر حق پرداختند
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

دسته دسته با عدو شد روبرو
کرد بی شرمی به مسلم گفتگو
گفت اندازید از بامش برو
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

تا جدا سازند مردم از خدا
بگذر از  جرم محبان آشنا
دستگیر این احتشام بینوا
آمدم در کوفه ای اهل یقین

 

دو طفلان جناب مسلم (ع)

حارث مزن سیلی تو ما را بر تو مهمانیم
ما نوگلان گلشن ایمان و یزدانیم
حارث مزن ما را که ما هر دو مسلمانیم
حارث چه جرمی کرده ایم آخر نمی دانیم
حارث نما لطفی بما ما ره نمی دانیم
حارث چرا بندی تو ما را دست و پا کافر
حارث بیا بگذر زما ما گشته ایم مضطر
حارث مکش ما را که باشد چشم ما بر در
حارث ببر ما را بر ابن زیاد آخر
حارث نشد راضی نمود آن ظلم را ابتر
حارث میان کیسه ای آن راسها پیچید
حارث بگفتا ای امیر امرت متا گردید
چون زاده مرجانه رأس کودکان را دید
گفتا سزایش همچنان کودکان گردید
طفلان مسلم را شهید جهل خود کردند

 

آواره اندر کوفه ایم از نسل قرآنیم
از خاندان مصطفی و نور ایمانیم
فرزند مسلم هر دوایم در کوفه ویلانیم
 ما از وطن آواره و از دیده گریانیم
ما را نما راهی مدینه از تو خواهانیم
خواهی ببری رأس ما را نزد یکدیگر
ما را ببر بازار و بفروش‌ای جفا گستر
در انتظار دیدن روی گل مادر
شاید کند ما را رها، حارث زما بگذر
آتش بجان عاشقان زد آن سگ کافر
نزد عبیدالله دون آورد و می خندید
آورده ام رأس دو طفلان بین، چونی لرزید
از ظلم آن ظالم بخود یک لحظه ای پیچید
خون خواه طفلان شد سرش گفتا جدا سازید
ای احتشام آن قوم بد بودند و بد کردند

حر ریاحی

ساقی آمد ساغرش را ساز کرد
گفت ای دردی کشان عشق رب
هر که مشتاق است گیرد جام را
باده اندر جام بودی شعله ور
هر که می نوشد طهورا می شود
می شود بیگانه با آلام خویش
هر چه بیند دیده جز معشوق نیست
خیل مستان آمدند و باده نوش
هر کسی دستی زد و جا می گرفت
سرکشیدند باده نوشان جام عشق
جان به کف رفتند از دیر مغان
پیر حق می گفت با قالو بلا
میرسد از راه یک آزاده ایی
آمدش حرریاحی عذر خواه
روسیاهم من بدرگاه تو شاه
شرمسارم من از این کردار خویش
شور آزادی مرا اندر سراست
رخصتم بنما هوا خواهی کنم
تشنه ام من تشنه ی صهبای تو
من نمی خواهم جهانداری کنم
بانی عالم تو بنماه راه را
من به طفلان شما بد کرده ام
عذر خواهم عذر خواهم عذر خواه
دیده ودل خواهم ارزانی کنم
من کیم چون ذره در درگاه تو
دست حق از ساغر و صهبای عشق
سوخت جان خاکی و افتاده اش
سجده گاه خویش اندر خاک کرد
بر زبان افتادش‌آوای سروش
رخصت آزادی از بالا گرفت
معبر و میدان عشق آمال کرد
در چکاچاک نبردی بی امان
عاشقم عاشق ترم کن ابن زمان
یافتم راه طریقت در عجب
برق عشق تو مرا جولان دهد
عشق بازی را طریق آزادگی است
احتشاما مطلب از عشق حاصل است

 

ذکر یا حق گفت و در را باز کرد
آشنا با عشق و ذکر و راز شب
نوشد و جاوید سازدنام را
می زد آتش بر دل شب تا سحر
محرم الاسرار بالا می شود
نوش می گردد برش صد رنج و نیش
غیر او باقی در این محصور کیست
گفته پیر مغان کردند گوش
آنکه ماندش راه بدنامی گرفت
روحشان آرام شد با نام عشق
در بر معشوق حی الامکان
ساغرم ده باز دارم تشنه ها
باده می خواهد شود دلداده ایی
گفت ای معشوق عالم مهر و ماه
می دهی این روسیه را تو پناه؟
می شود ما را نمایی یار خویش؟
قالبم زشت است روحم گوهر است
من بخون رقصی بسان ماهی کنم
می نشیند در دلم آوای تو
دوست دارم عشق را یاری کنم
تا فرو بگذارمش این چاه را
راه را بر نور حق سد کرده ام
شو خدای من به عذر من گواه
جان و جانان بر تو قربانی کنم
عاشقم بر خلق عالم خواه تو
بر لبش زد جرعه شد دریای عشق
زنده شد روح و تن آزاده اش
پیکرش ز آن جرعه نوشی پاک کرد
گوهر آزادیش آمد به جوش
این طریق عشق از صهبا گرفت
دست اندر گردن و در یال کرد
نعره می زد ای خدای عاشقان
پیر بودم عشق تو کردم جوان
ای خداوند سبب ساز سبب
من کیم عشقت مرا فرمان دهد
گر نباشد عشق حق آن عشق نیست
غیر عشق او اگر هست باطل است

نوحه حر

حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
یا حسین ای سید و سالار عالم
بگذر از من ای عزیز پاک خاتم
بین زچشمم خون بریزد همچو شبنم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
ای خدا من راه را بستم به قرآن
من فریب ظالمان را خوردم آسان
ده اجازه تا دهم جولان بمیدان
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
عذر خواهم من زطفلان تو ای شاه
من پیشمانم که بستم بر شما راه
در میان شهر ظلمت بودم ای ماه
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
یا حسین من عاشق روی تو گشتم
عاشق گفتار نیکوی تو گشتم
دل ز کف دادم حسین سوی تو گشتم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
می کنی ای شاه خوبانم قبولم
سرفکنده در قیامت از رسولم
بار سنگین گنه باشد به کولم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
گردهی اذنم امامم جان فشانم
ده اجازه یا حسین قرآن بخوانم
از شما ممنونم آقا جان روانم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
ای خداوند کریم با کرامت
بگذار از جرم گنه کاران ز رحمت
احتشامت یا حسین بنما حمایت
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم

 

توبه کردم توبه توبه -  بگذری ازمن چه خوبه
بی تو اندر غم بمانم غرق ماتم
ده اجازه دست تو بوسم من هر دم
کن خلاصم زاده ی زهرا از این غم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
یا حسین از کرده ام گشتم پشیمان
زنده کردی یا حسین درمن تو ایمان
گر پذیری یا حسین قربان کنم جان
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
یا حسین بنگر به حال و ناله و آه
در جهالت غرق بودم در ته چاه
اذن فرما تا برون آیم از این چاه
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
عاشق و دلدادة خوی تو گشتم
عاشق آن حسن دلجوی تو گشتم
عاشق رخسار مینوی تو گشتم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
شرمسار از خواهرت دخت بتولم
بنگر آقا جان چنین زار و ملولم
درقیامت یا حسین منما خجولم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
من روم میدان بجنگ نا کسانم
بگذری آقا زمن خواهم بدانم
ساعت دیگر حسین جان در جنانم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
کن نصیب ما خطاکاران تو نعمت
کن قبول از ما خداوندا تو خدمت
حق زینب خاندان پاک عصمت
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه

نوحه- حر- آزاده

حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم
حرم و آزاده ام من
عاشق روی شمایم
آرزومندم به عشقت
اشتباه کردم حسین جان
مانده اندر قعر چاهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه

می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم ای در عالم بی قرینه
راه خود گم کرده بودم
توگل پاک رسولی
بگذرند ازمن حسین جان
مانده اندر کوره راهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم سیدی مولا فدایت- من چو خاکم زیر پایت
سوزم از درد ندامت- اشک ریزانم برایت
یا حسین بین اشک و آهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم یا حسین قربان رویت- حر پناه آورده سویت
می نشیند بر دل من- ای حسین جان گفتگویت
ای گلم خورشید و  ماهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم احتشامت دیده گریان
روز و شب سرگرم افغان
بگذرند از مال و از جان
عاشقانت اشک ریزان
یا حسین عرق گناهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم

 

بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
دل به عشقت داده ام من
یا حسین دل داده ام من
طالب این باده ام من
عاشق هستم ساده ام من
بگذر آقا از گناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
حر بنزدت کمترینه
عشق و راهت بهترینه
نور چشمی در مدینه
خواهرانت با سکینه
بگذر آقا از گناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
تو شهنشاه جهانی- یا حسین حرم گدایت
ده اجاره تا شوم من- کشته در راه خدایت
بگذر آقا از گناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
من بخاک افتاده خاکم- عاشقم بر تار مویت
مانده ام حیران حسین جان- بر تو و خلق نکویت
بگذر آقا ازگناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
در رهت ای شاه خوبان
درعزای تو محبان
از برای تو حسین جان
بهرتو عالم پریشان
میدهی آقا پناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم

نوحه حبیب ابن مظاهر

بانو ای آیه ی ام یجیب
زائر کوی حسینم                روشن از نورش دو عینم
لیتنی کُنتَ تراب        همچو خاکم زیر پات
آمدم از شوق دل اندر منا
ای گل زهرا حبیبت آمده
آمدم تا جان کنم قربان تو
شد سعادت یار این پیره غلام
عاشقم من یا حسین بر روی تو
یاریم را می پذیری یا حسین
بار دیگر خواهمت قربان شوم
آمدم با خون خود سازم حنا
آمد از کوفه با صد شور و شین
بانو ای آیه ی ام یجیب
زائرکوی شمایم          بر شما آقا فدایم
لیتنی کُنتَ تراب            همچو خاکم زیر پات
شرمسارم من ز روی خواهرت
کرد زینب بر من خادم سلام
چاکر من بر علی ابن علی
گو به زینب من کفن پوشیده ام
خواهم از خون گلو سازم خضاب
خواهم اندر بحر خون غلطان شوم
جان فدای گفته قرآن شوم
خواهم این سان بگذرم از جان خویش

کن دعایم یا حسین گردم فدا
آمدم از کوفه من بی واهمه
بانو ای آیه ام یجیبب
بانو ای آشنا               یابن زهرا یا حسین
لیتنی کُنتَ تراب            همچو خاکم زیر پات
من سرو جان را به راهت می دهم
من تو را می‌خواهم ای نور امید
گر خدا صدبار دیگر جان دهد
من زشوقت می دهم صدباره جان
من کجا و این مقامات شهید
کربلا باید شود ماوای ما
ما جهان را در ره جانان دهیم
ما زخون غسل زیارت کرده ایم
ما زجلد دنیوی بیرون شدیم
ما گذشتیم از هر  آن چه داشتیم
آمدیم اندر منای عاشقان
آرزویم دیدن جانان توست
احتشام این غصه را دارد هنوز
بانو ای آیه ام یجیب
ای ولای تو طبیبم             عاشقم من بی شکیبم
لیتنی کُنتَ تراب            همچو خاکم زیر پات

 

ای عزیز فاطمه آمد حبیب
عاشق روی حسینم         عاشق روی حسینم
کردم این راه انتخاب          می کنم جان را فدات
جان فدا سازم فدایی شما
پیر عاشق غم نصیبت آمده
هم به قربان تو و جانان تو
کار عشقم را کنم این جا تمام
واله و مفتون خلق و خوی تو
با سخایی ببی نظیری یا حسین
هر چه گویی من غلامم آن شوم
با تو باشم یا حسین نزد خدا
می پذیری این حبیبت یا حسین
ای عزیز فاطمه آمد حبیب
یا حسین من آشنایم           عاشق روی شمایم
کردم این راه انتخاب              می کنم جان را فدات
من ندارم این چنین قدری برت
او بود فرزند زهرا و امام
قلب من از نور مولا منجلی
شهد عشقم از علی نوشیده ام
این محاسن بهر سر باشد طناب
با تو باشم با تو هم پیمان شوم
ره گشای خلق با ایمان شوم
سینه را از تیر کین سازم پریش
خاک من باشد زمین کربلا
تا کنم جان را فدای فاطمه
ای عزیز فاطمه آمد حبیب
آمدم من کربلا          عاشقم من بر شما
کردم این راه انتخاب             می کنم جان را فدات
عشق جانان را گواهت می دهم
در ره عشقت بلا باید کشید
در رهت قربان شوم فرمان دهد
تا شوم الگو برای عاشقان
با تو باید یا حسین آنجا رسید
خون حلق ما شود، دریای ما
هرچه داریم در ره قرآن دهیم
قصه خود را حکایت کرده ایم
عشق خود را دیده و مجنون شدیم
یک طبق اخلاص را برداشتیم
تا نماییم عشق خود را جاودان
یا حسین فرمان بده فرمان توست
گوید ای شیعه از این غمها بسوز
ای عزیز فاطمه آمد حبیب
من حبیبم من حبیبم           سیدی مولا حبیبم
کردم این راه انتخاب              می کنم جان را فدات