سایر اشعار و سروده ها
شب یلدا که در اربعین قرار داشت
شب یلدا قدم آرام بردار |
|
کمی هم احترام ما نگهدار |
شب یلدا
شب یلداست یک سنت – که در یلداست صد حکمت
شب یلدا شب نور و امید و روشنائیها
شب یلداست آیین و مرام رادمردان جهان کورش
شب یلداست یک آئین پاک مرد ایرانی
شب یلدا مرام خوب قوم آریاییها
شب یلدا نشان پاک اندیشی مردان خدا اندیش
شب یلدا هزاران رمز و راز مرد ایرانی
شب یلدانشان احترام بر پیشکسوتها
شب یلدا بهار عشق و رزی، دوست بگزیدن
شب یلدا شب خوب محبت، همدلی، کدورتها ز دلها پاک کردن
شب یلدا نشان راد مردان اهورائی
شب یلدا شب فرهنگ و تاریخ و رسالتهای اسلامی و ایرانی
شب یلدا شب نیکان، زودودن از دل و جان کینهها و زشت خوئیها
شب یلدا، شب ایمان، تقدس، با خدا بودن، نه اینکه تهمت و غیبت، تن آسودن
شب یلدا، شب عشق و محبت، پاک اندیشی
شب یلدا شب تنها شدن با حضرت معبود، رسیدن تا به سر حد کمال قرب یزدانی
شب یلدا، شب حد کمال خوب انسانی
شب یلدا، شب مهر و وفا و با صفا بودن به آسانی
زن
ترک سر کردن تو را بهتر بود تا داشتن |
|
من نمیدانم که تو اهل وفائی یا جفا |
دو بیتی
به وفا داری دل با تو قسم میخوردیم |
|
صبح و شام دل به طواف دل هم میبردیم |
دو بیتی
بارها گفتمت ای دوست وفاداری کن * * * آخر کار من و عشق تو بیسامان است * * * گدای عشق تو آمد جلوی در، واکن * * * آمدم رویت ببینم، اخم کردی زهر شد * * * بیخبر رفت، گمان کرد دلم میآید * * * خوش قد و بالای من، سلام ما را بپذیر * * * شمع را ساکت کنید آهسته ریزد اشگ خویش |
|
گر مرا دوست نداری ز کرم یاری کن * * * این مدارا که به کار است از آن پیمان است * * * بغل گشاد مرا کنج سینه ات جا کن * * * خواستم حرفی بگویم، شد بهانه قهر شد * * * گفتمش دل پی کاری است، بگفتا شاید * * * دلم گرفتار تو شده برای دل تو بینظیر * * * ز اشگ جانسوزش زند آتش به دلهای پریش |
دو بیتی
آسمانا تا به کی طوفان کنی * * * عمر کوتاه جهان در گذر و دل تنگ است * * * سلامی به رنگ گل ارغوانی * * * سلامی به ناز همه نازداران * * * بیتو دل ما چه غصههائی دارد * * * دانم ز چه رو نقش کوبری بکشیدی * * * مکن ناامیدم امید منی |
|
رعد و برق و باد و مه، باران کنی * * * دل عاشق به نگارش خوش و او دل سنگ است * * * سلامی به زیبا رخان جهانی * * * سلامی یه راز همه رازداران * * * و ز قصه تو به لب نوائی دارد * * * از گردش ایام به این نکته رسیدی * * * به صحرای سوزان من گلشنی |
دوبیتی
روز و شب مینگرم عکس جمالت ای یار * * * زیبائی رخت را ماه جهان ندارد * * * از گل و لاله رخت خوب تراست * * * شیرین تر ز عسل چیست، دیدار روی یار * * * من دلداده چسازم ز غم هجرانت * * * عکس تمام قد وجودت چه دلرباست * * * سلامی به گرمی بازار عشق |
|
مست و مدهوش تو گردم ز نگاهت دلدار * * * این سر و خوش تما را، سر و روان ندارد * * * دیدنت از گل و گلخانه سراست * * * دلچسب تر از آن چیست. با یار در کنار * * * دیدهام اشگ فشان و دل جان حیرانت * * * آری که ضع خوشگل تو صنعت خداست * * * که باشد نگارم خریدار عشق |
قطعه
چنان باد صبا منهم، میان کوه و صحرا سر گریبانم
نمیدانم
نه راه خویش مییابم نه منزل گاه میدانم
ولی دارم پیام نیکی و شادی برای هرکه را دیدم
و یا هر شاخهی خشگی که دارد انتظار من
و یا هر دیده نازی که جوید روزگار من
و یا هر جسم بیجانی که جان میگیرد از آرامش هر صبحگاه من
نشان از هستیام من
نسیم صبحگاهان بهاران زیستن، نو بودنم من
پیام، شادمانی، زندگانی، نوجوانی مرسانم من
امید و عشق و شادی، با طراوت بودنم من
نسیم صبحگاهاندر بهارم، عشق دارم، آشکارم من
منم عاشق به روییدن، جوانی، تازه بودن، مهربان بودن
پدر
تا چند دل ما به هوای تو زند پر |
|
دیدار شده جان پدر در صف محشر |
نثار روح پر فتوح دوست
آمد بهار وای گل خندان تو نیستی * * * ما جان و دیده و دل خود بر تو بستهایم |
|
از ما گذشته ای گل ما، نزد کیستی * * * در انتظار دیدن رویت نشستهایم |
بیاد دوست
ای شمع دل فروز من، باز آ، چو من بسوز * * * رفتی و رفتنت همه را داغدار کرد * * * استاد عشق، معلم مهر و وفا بدی * * * چهل روزه غم هجر تو دارم * * * تو رفتی بعد تو من بی قرارم * * * چرا رفتی تو از این جمع یاران * * * چهل روزه بسان شمع سوزم * * * من و تنهائی تو جان گداز است * * * تو و عشق و تو شور محبت * * * تو را از دل چو جانم دوست دارم * * * گُل رفت و لاله رفت و خران شد بهار عشق * * *
|
|
دانی که روز وشب بتو محتاجم، من هنوز * * * گفتی، نگفتنت، همه را اشگبار کرد * * * درسات محبت و سخنت با صفا بدی * * * گهیی میمیرم و گه انتظارم * * * چهل روزه برایت اشکبارم * * * همه یاران برایت اشکباران * * * که شاید محفل تو بر فروزم * * * هنوزم خاطراتت دل نواز است * * * تو و آن گرمی و آن لحن صحبت * * * بغیر عشق تو عشقی ندارم * * * شد کار دل غم و سخنش انتظار عشق * * *
|
نثا روح پر فتوح یک دوست – استاد بزگوار
فراغت لحظه لحظه بیشتر در ما اثر دارد * * * از خاطرم نمیرود آن نقش روی تو * * * با یاد و خاطرات تو، ما زندهایم هنوز * * * با خوبیتو خوب تر از خوب جهان شد * * * تسخیر شد روح و دل و جان و تن ما * * * ای شمع فروزندهی این محفل یاران * * * شد زندگیم بیتوغم و غصه ماندن * * * صفای محفل دیروز ما رفت |
|
نمیدانم تو روح پاکت از این غم خبر دارد * * * تو بامنی من بتو محتاج خوی تو * * * از شوق زندگی تو، آکندهایم هنوز * * * هرگاه تو را دیدم، صد غصه نهان شد * * * تو بودی و هر محفل و نقل سخن ما * * * رفتی تو و شد دیدهما ابر بهاران * * * کار دل ما بیتو شده مدح تو خواندن * * * ر دست ما خدا دلسوز ما رفت |
چقدر سخت است فراغ دوست
چه غمناک است اشتیاق دیدن در ناباوری های نادیدن
چه سوزناک دیدن جای تو، ندیدن روی تو
راستی این جدائی را چه باید نام داد و به چه نامی باید خواند
رسیدن به کمال قرب ملکوت انسانی، در عالم ربانی
شیدا شدن روح ملکوتی انسان در جهت رسیدن به معشوق ازلی
وفات یعنی هجرت از دنیای فانی به عالم باقی
پا فرا گذاشتن از عالم ناسوت به عالم ملکوت اعلی
و رسیذن به نقطه قرب الله و زیستن در عالم باقی در بر مولا
و همنشینی با انبیاءالله و رسیدن به کمال قریب انسانی
انسانی والا
حاج سید عبدالحسین سیاهپوشی ملقب به اقای مظلوم (واعظ)
واعظی بود مرد پاک خدا |
|
جز کلام خدا نداشت ندا |
- ۹۶/۱۱/۱۴