احتشام نامه

مجموعه اشعار غلامحسین احتشام زاده

مجموعه اشعار غلامحسین احتشام زاده

۲۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

چرخ فلک

چرا نگون نشدی آسمان از این همه ظلم
چه لذت است تو را می کنی جفا هردم
گهی زجنت مأوا برون کنی آدم
گهی بدست برادرکشی برادر را
ز دست قوم جفا کار نوح آزردی
گهی به یوسف و یعقوبب جور و کین داری
گهی دهی به زکریا به سن پیری طفل
به طشت زر بنهی رأس پاک یحیی را
گهی ز دست تو یونس به اقتدار رسد
ز بعد گل رسولان به خاتم همه شان
گهی زتیغ جفا در میانه محراب
گهی زجور تو سیلی زنند فاطمه را
گهی به زهر جفا مجتبی کنی مسموم
گهی حسین عزیز خدا کنی مهمان
میان خاک فکندی تو پیکرش صد چاک
گهی به مطبخ وگه دیرو گاه شاخ شجر
تو احتشام مگو از جای چرخ فلک

 

که از ازل بنمودی و تا ابد برجاست
جفا به جمله خوبان که در جهان غوغاست
دهی مکان به زمین که آشیانة غنقاست
بنا به ظلم نهادی و عالمی به عزاست
عقوبت آمد و آن قوم جملگی به فناست
یکی به چاه و دگر ز انتظار دیده براست
گهی میان شجر از جفا دوتا به دو تاست
ز دست قوم ستمگر چگونه ظلم و جفاست
گهی به دست تو اندر میان ماهی هاست
چه ظلمها بنمودی که دیده چون دریاست
سر علی بشکافی که بی پدر دنیاست
میانه در و دیوار خون دل زهراست
هزار پاره جگر از جفای قوم دغاست
سرش جدا ز قفا از خباست اعداست
سرش بنوک سنان گرد کوچه و صحراست
گهی به طشت زر اندر بر یزید دغاست
که از نخست چنین بوده تا ابد برپاست

شورش

در آسمان دل چه عجب شورشی بپاست
آهی به آسمان دلم گشته آشکار
با اشک دیدگان همه عالم به شبنم است
عالم گرفته غم ، غم یک ماتم عظیم
چرخ و فلک چگونه نشد زیر و رو ز غم
آندم که شاه دین بسر دست اصغرش
آیا گرفت آب بر آن طفل بیگناه
دادش جواب حرمله با تیر آتشین
پاشید خون حلق علی را به آسمان
جسم علی حسین نهادی بر برخاک
ظلم عدو ز حد بگذشته است احتشام

 

غوغا چرا به جان و به دلهای ماسواست
از دیده دل چو ابر بهاری به گریه هاست
این ناله و غم از چه بپا با دو صد نواست
آیا چه روی داده جهان غرق در عزاست
سیل غمش خراب نکرد این جهان بجاست
بگرفت اب خواست، کجا حاجتش رواست
آبی نشد گواه بحال حسین خداست
حلق علی ز تیر جفا  پاره و جداست
گفتا گواه باش الها که بی گناست
گفتا خدای عالمیان برتو خونبهاست
بر ظلم ظالمان بدو عالم خدا جزاست

غنچه بشکفته

گلشن کرب و بلا  بس گل بیخوار خزان شد
همه جا باد مخالف همه جا قوم جفا
گلشن افتاده به طوفان بلاها تنها
ناگهان غنچه نشکفته صدا زد جانان
شاه سرباز جوانش زخیم باز ستانید
غنچه باغ حسین روی دو دوستان حسین
کرد یاری به پدر آن گل نشکفته چسان
تا که آن تیر بلا حلق علی را بشکافت
دم رفتن بخدا غنچه نشکفته ننالید
دگر ای جان پدر غم مخور از تشنگیم
احتشام غنچه نشکفته شاه شهدا را

 

یوسف آل علی بر سر میعاد عیان شد
پسر فاطمه تنها بسوی عهد روان شد
از غم بیکسش جمله ی آفاق خزان شد
غم مخور اصغر بی شیر تو را یار جوان شد
من ندانم چه پدر گفت و پسر گفت و بیان شد
همچنان ماه برآمد مه افلاک نهان شد
خاک از این ماتم عظما بسر خلق جهان شد
گریه کی کرد امان خنده اش از شوق عیان شد
با تبسم به پدر گفت که دل سوی جنان شد
که مرا آب به فردوس برین نوش بجان شد
دامنش گیر شفیع همه از پیر و جوان شد

طفل رباب

هاجری درکربلا جویای آب
در صفا و مروه شد هر سو دوان
آب شد نایاب اندر خیمه ها
گفت یا رب شد امیدم نا امید
ای خدا محتاج گشتم بهر آب
قطره ی ابی به طفلم میرسان
راضیم من بر رضایت ای خدا
بهر جانبازی در این میدان عشق
خوش دلم مقبول گردیده برت
گر منم هاجر شد اسماعیل او
هر چه فرمایی خدایا حاضرم
می پذیری از رباب این هدیه را
تا خلیل آسا حین آمد خیام
رفت اندر گوشه ای از خیمه ها
احتشاما اصغر و شاه شهید

 

از غم طفل صغیرش دل کباب
در پی یک قطره آبی چون سراب
چهره اش چون کهربا حالش خراب
از چه باید سوزد این طفل رباب
ای خدا کن این دعایم مستجاب
بهر رفتن کودکم دارد شتاب
گر شودآمال من نقش بر آب
کودک نازم نمودی انتخاب
نالم از هجران و عمری چون حباب
جان فشاند در رهت بهر ثواب
کار عشاق ازل شد بی حساب
اصغرم گردد به عشقت کامیاب
داد وی را بر شه مالک رقاب
کرد جاری از دو چشمانش گلاب
هر دو مشتاق جمال بو تراب

نوحه اقا علی اصغر (ع)

ای گل نشکفته من اصغرم
کم تلظی کن به بین چشم ترم
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

می کنی گریان مرا ای نازنین
کم نما این گریه های آتشین
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

ای گل یکدانه ی باغ رباب
شیره جان می دهم اصغر بخواب
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

خیمه ها را دانه دانه گشته ام
پیش عمه زار دل را گفته ام
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

تو چو اسماعیل و منهم حاجرم
دست خالی آمدم بال و پرم
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

آید از میدان کین، بابای تو
تا رساند آب بر لبهای تو
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

شاه دین اصغر به آغوشش کشید
رنگ از رخساره ی ماهش پرید
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

اصغر شش ماهه هم سیر آب شد
شاه دین از غصه دل بی تاب شد
من ز اشک دیده سیرآبت کنم

* * *

ای خدا حق گلوی شیر خوار
کن شفاعت عاشقان آن روزگار
من ز اشک دیده سیرآبت کنم


 

غنچه پژمرده بی بال و پرم
نوگل نورسته ام من مادرم
لای لایی گویم و خوابت کنم

* * *

می شود عمه ز حالت دل غمین
شعله می گیرد دلم در این زمین
لالایی گویم و خوابت کنم

* * *

می کنی جانا دل مادر کباب
مردم از رنج و غم و ا ین اضطراب
لالایی گویم و خوابت کنم

* * *

مشک ها خالی و من برگشته ام
از غمت ای کودکم سرگشته ام
لالایی گویمت خوابت کنم

* * *

از برای قطره آبی مضطرم
مانده ام مضطر چه سازم اصغرم
لالایی گویم و خوابت کنم

* * *

می رود میدان کین با پای تو
تا رهاند زین غم این دنیای تو
لالایی گویم و خوابت کنم

* * *

آن تلظی را از آن کودک چو دید
تبر آمد، تبر دشمن ز آن پلید
لای لایی گویم وخوابت کنم

* * *

آب پیکان خورد علی درخواب شد
قیمت جان بود آب، کمیاب شد
لالایی گویمت خوابت کنم

* * *

شد ز تیر کینه حلقش پاره پار
احتشام شد خادم درگاه یار
لای لایی گویمت خوابت کنم

پیش در آمد

به روح پاک علی اصغر حسین صلوات
به باب رحمت حق گوهر حسین صلوات

 

به غنچه شهدا دلبر حسین صلوات
به پاکباز ره داور حسین صلوات

نوحه علی اصغر

آمد از خیمه برون غنچه در آغوش حسین
اصغر بی شیر من               طفل بی تقصیر من
آخرین سرباز شاه تشنه آمد رزمگاه
صحن میدان منجلی گردیده از خورشید و ماه
ای گل هر انجمن            می شوی خونین بدن
شه بروی دست خود قنداقه را بگرفته است
شد سپه ساکت چو دید آغوش او گلدسته است
نازنین طفل رباب              قلب من کردی کباب
گه تلظی می کند گاهی تبسم بر پدر
می کند با حسرت از دل بر رخ ماهش نظر
کودک نازم بخواب           تا مهیا گردد آب
ناگهان تیر بلا حلق علی اصغر برید
تا نظر کرد شاه دین طفلش به جانان وصل دید
خانه عالم خراب               ظلم گشته بی حساب
من چسان جسمت برم اندر میان خیمه ها
رأس تو از تیر دشمن اصغرم گشته جدا
اصغرم کردی شتاب               دست و پا کردی خضاب

 

غنچه و گل ز عطش خسته و خاموش حسین
عازمم بر رزمگه                  این شده تدبیر من
مادرش در خیمه بی تابی  کند با اشک و آه
خون رود از دیده ی دل تا کند او را نگاه
می شود قنداقه ات                اصغرم بهرت کفن
از برای تشنه کامان بی قرار و خسته است
عالمی مبهوت لیکن جان به جانان بسته است                 با تلظی می کنی                               از پدر درخواست آب
گوییا گوید مخور غم ای پدر بهر پسر
می دهند هر دو بهم از لحظه دیگر خبر
آخرین سربازمن              عمر تو شد چون حباب
طفل معصوم حسین قنداقه اش در خون طپید
گفت یا رب این من و این اصغر این قوم پلید
تو بخون کردی وطن             اصغر من در شباب
اهل خیمه می کنند از بهر دیدارت دعا
من رضایم بر رضایت هر چه می خواهی خدا
دیگر از بهر تو نیست               آب جاری چون سراب

ســــوزد از غـم احتشام        عمر تو شد چون حباب

پیش واقعه

علی اصغر من
تو هستی اکبر من
تو هستی آرزویم
علی شیرین زبانم
مکن تو بی قراری
چرا چشم انتظاری

علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان

ز گلها بهتر من
یگانه گوهر من
غمت را با که گویم
بنوش شیره زجانم
مرا تنها گذاری
چرا لب می شماری

علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان

مسوزان جان مادر
مسوزان جان مادر
بیا آغوش مادر
بیا آغوش مادر
مسوزان جان مادر
مسوزان جان مادر

نوحه آقا علی اصغر (ع)

کن دعا تا جان دهم ای مرغک سرکنده ام

لای لایــی اصغرم

روی برگشتن ندارم ز اشک و آه مادرت
سرجدا گردیده جانانم زتیر ازپیکرت

غنچه نشـــکفته ام

کن دعا تا جان دهم ای مرغک سرکنده ام

لای لایــی اصغرم

اشکخون از دیدگانم می رود بر حال تو
مادرت گرید میان خیمه بر احوال تو

جوجه سرکــنده ام

کن دعا تا جان دهم ای مرغک سرکنده ام

لای لایــی اصغرم

ای خداوند کریم و مهربان و چاره ساز
منتظر مانده ربابم تا برم این طفل باز

ای کبوتـــر بچه ام

کن دعا تا جان دهم ای مرغک سرکنده ام

لای لایـی اصغرم

بار الها این من و این حلق چاک اصغرم
این من و اهل حریم و خواهر غم پرورم

غنچه ســرکنده ام

کن دعا تا جان دهم ای مرغک سرکنده ام

لای لایـی اصغرم

 

یا مکن با خنده ات جان پدرشرمنده ام

ای مرا تاج ســرم

با چه رویی گویمش این نازدانه اصغرت
ایستاده بر در خیمه علی جان خواهرت

قصه ناگفتــــه ام

یا مکن با خنده ات جان پدر شرمنده ام

ای مرا تاج ســرم

دیده بگشا عمه ات آید به استقبال تو
آسمان خون بارد از این قصه و اقبال تو

در حرم شـرمنده‌ام

یا مکن با خنده ات جان پدر شرمنده ام

ای مرا تاج ســـرم

مانده ام شرمنده ی اهل حرم بنده نواز
من چسان گویم به مادر اصغرم شد سرفراز

سر بریده غنــچه ام

یا مکن با خنده ات جان پدر شرمنده ام

ای مرا تاج ســــرم

این رباب دل پریشان ناله های مادرم
بارالها بگذر از این احتشام مضطرم

من ز تو شـرمنده ام

یا مکن با خنده ات جان پدر شرمنده ام

ای مرا تاج ســــرم

پیش درآمد آقا قاسم ابن الحسن (ع)

به قاسم بن الحسن نور کبریا صلوات
به عزم راسخ آن حجت خدا صلوات

 

به ماه عارض آن تازه کد خدا صلوات
به جسم غرقه بخونش به کربلا صلوات

پیش واقعه حضرت قاسم (ع)

بیا قاسم جوانم
تویی روح و روانم
بیا ای نازنیم
ببین مادر غریبم
تو هستی یادگارم
غم اکبر بما بس

قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان

امید عاشقانم
تویی تاب و توانم
زبهرت دل غمینم
تویی درد و طبیبم
تویی صبر و قرارم
شوم من بی تو بی کس

قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان
قاسم جان

نشین اندر کنارم
نشین اندر کنارم
نشین اندر کنارم

نشین اندر کنارم

نشین اندر کنارم

نشین اندر کنارم

مدح آقا حضرت قاسم (ع)

مجتبی را دسته گل بر مرتضی شد یادگار
نوگل باغ حسن دل داده ی رب جلیل
بر سرش عمامه بابش حسن بنهاده بود
از زره از خود چیزی برتن قاسم نبود
بر سر زین چون نشسته پای خالی از رکاب
او رجز می خواند در میدان بسان مرتضی
عرصه گاه جنگ را بر ناکسانش تنگ کرد
هر که آمد جنگ قاسم شد سرش از تن جدا
بن سعد ملعون چون این سان دید جنگ مغلوبه کرد
نوجوان مجتبی از صدر زین شد واژگون
جسم قاسم زیر سم اسبهای رم شده
زد ندا عمو بیا قاسم زجانش دست شست
شاه دین آمد سرش رابر سر زانو گرفت
احتشام از این غم عظما دلش خون گریه کرد

 

بر حسین و لشگر اسلام قاسم افتخار
همچنان خورشید درمیدان کین شد آشکار
بر سپاه نوجوانان حسین شد پاسدار
آمده باپیراهن اندر صف آن کارزار
سوی میدان آمده آن عاشق رب کبار
دشمنان حیران او، او هم بخود امیدوار
عرصه گه را او گرفت، از تک سواران اختیار
تیره شد میدان کین، بر تک سواران روزگار
سنگ سارش کردند، آن نازک بدن شد بی قرار
مادرش در خیمه گه، از بهر او چشم انتظار
روز روشن گشت اندر، دیدگانش شام تار
خرد شد اعضای من از سم اسبان و سوار
گفت قاسم جان تو هم گشتی فدای راه یار
در جهان عشق گشته دیدگانش زار زار

حضرت قاسم (ع)

قاسم ای نوگل باغ و چمن آل عبا
پور ثانی علی نور دو چشمان حسن
ماه تابان حرم بودی و تمثال علی
نه زره داشت نه خودی بتن آن ماه ختن
صحن میدان شده روشن زجمال حسنی
راند مرکب پی جولان و رجز خواندن خویش
هر که آمد صف میدان جدال حسنی
یک به یک بهر جدال آمده رزم آور دون
در تحیر شده آن لشگر خونخوار از این
سعد دون گفت همه حمله بر این شیر برید
نازنین قاسم ناشاد به زیر سم اسب
حمله آورد حسین راند سپاه دشمن
شاه دین برد سوی خیمه تن قاسم را
بود رزم آور بی مثل و بدیلی قاسم

 

قاسم ای شیرشجاعت به صف کرب و بلا
دست شیر افکن تو بود بسان دست خدا
ز حرم بهر فداکاری دین گشت جدا
با یکی پیرهن آمد صف میدان بلا
همه مبهوت تماشای چنین ماه لقا
که مبارزه طلبد ز آن همه مردان دغا
نقش بر خاک شد و زندگیش گشت فنا
سر جدا غرقه بخون خفته بمیدان بلا
نوجوان، این همه قدرت ز که دارد یکجا
جنگ مغلوبه شد و شیر فتادی از پا
دست و پا می‌زند با ناله عمو کرد صدا
دید قاسم شده در راه خداوند فدا
زین مصیبت همه‌ی اهل حرم غرق نوا
احتشام نیست چو او شرجه پسر در دنیا

حضرت قاسم بن الحسن(ع)

بنور دیده‌ی زهرا و مجتبی و صلوات
به غنچه‌ها و به گلهای پر پر زهرا

* * *

آسمانا از چه با ما ناز داری
از چه بی‌ما، میل بر پرواز داری

 

 

به قاسم ابن الحسن ماه کربلا صلوات
بنام نامی هر یک جدا جدا صلوات

* * *

گویا دلداده هستی راز دل داری
با منی امّا برایم ناز داری

   نوحه آقا حضرت قاسم(ع)

ای امید مجتبی نور خدا

* * *

اینقدر بی تابی میدان مکن
بهر این دلدادگی جولان مکن

* * *

یادگاری از حسن در نزد من
تو عزیزی نزد من همچون حسن

* * *

ای امید مجتبی نور هدا
گر بمانی خیمه و یاری کنی
از برادر تو نگهداری کنی

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

بس بود ناکامی اکبر مرا
قطعه قطعه پیکر دلبر مرا

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

داغ خود را بر دلم منشان دگر
تو عزیزی نزد من از هر نظر

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

رفت خیمه قاسم خونین جگر
داد بر او لوح تقدیر پدر

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

شاه خوبان خط جانانش بدید
اذن میدانش زبابایش رسید

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

پوشش رزمی نشد بهر تنش
یا که پوشد جسم او یا جوشنش

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

نوجوان آمد به میدان بلا
هر که بر رزمش بیامد شد دو تا

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

لشگر کین جمله بر او تاختند
از جفا او را ز زین انداختند

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

* * *

ای خداوند کریم مهربان
سینه زنها بانی و این نوحه خوان

* * *

ای امید مجتبی نور هدا

 

قاسمم رو نزد ما در خیمه ها

* * *

قلب من در سینه ام لرزان مکن
چشم ما را نوجوان گریان مکن

* * *

بیش از این ما را میفکن درمحن
از چه می پوشی عزیز من کفن

* * *

قاسمم رونزد مادر خیمه ها
عمه هایت را پرستاری کنی
عابدینم را تو دلداری کنی

* * *

قاسمم رو نزد ما در خیمه ها

* * *

گریه های بی حد مادر مرا
تشنه کامی علی اکبر مرا

* * *

 قاسمم رو نزد مادر خیمه ها

* * *

رو به خیمه ای جوانم ای پسر
طاقتم نبود ز تو آرند خبر

* * *

قاسمم رو نزد ما در خیمه ها

* * *

کرد آهش بر دل مادر اثر
بر حسین برساند آندم این خبر

* * *

قاسمم رو نزد ما در خیمه ها

* * *

بوسه زد بر روی چشمانش کشید
مرغ شوق قاسم از آنجا پرید

* * *

قاسمم رو نزد مادر خیمه ها

* * *

یا کلاه خودی بسر از آهنش
شد لباس رزم او پیراهنش

* * *

قاسمم رو نزد مادر خیمه ها

* * *

او رجز خواند همچو شاه کربلا
رأس و پیکر هر کدام از هم جدا

* * *

قاسمم رو نزد مادر خیمه ها

* * *

جنگ یک تن یکتنه را باختند
اسبها بر پیکر او تاختند

* * *

قاسمم رو نزد مادر خیمه ها

* * *

بگذر از این دوستان و شیعیان
احتشامت کربلایت می‌رسان

* * *

قاسمم رو نزد مادر خیمه ها

پیش درآمد

به روح پاک حسن آیت خدا صلوات
به غنچه گل باغش که بود عبداله

 

به طفل تازه گلش شبه مرتضی صلوات
شهید خفته بخون دشت کربلا صلوات

 


آقا عبداله ابن الحسن (ع)

بس گل و گلدسته اندر خیمه‌های دوست بود
هر گلی جا و مقامی در کنار یار داشت
آنقدر گلهای جاویدان حسین در دست داشت
چون خزان افتاد و ویران کرد گلشن کربلا
گلشن باغ نبی ویران شد از طوفان ظلم
در وداع آخرش سلطان خوبان دسته گل
تا که گل در خیمه گه در دست عمه بود، بود
تا که دید افتاده در میدان گل باغ امید
گل حسین گلدسته عبداله میدان کربلا
جغد ویرانه نشین ظلمت کرب و بلا
یادگار مجتبی شد پاره از صیاد کین
احتشام از غصه ها پژمرده شد گلها دین

 

جمله گلها دوستدار و آشنای دوست بود
هر گل و گلدسته‌ای فکر رضای دوست بود
گلشن باغ نبوّت در صفای دوست بود
جمله گلهای گلستان از برای دوست بود
باغبان خود نیز چون گلها فدای دوست بود
داد برخواهر که این گل در ورای دوست بود
هر طرف گوشش به صوت نغمه‌های دوست بود
بی‌قراری کرد و مضتون بلای دوست بود
دسته گل فکرش رهائی و رهای دوست بود
فکر صید گلشن و گلدسته‌های دوست بود
ناله‌ی واغر تبامی زد صدای دوست بود
در فغان از نینوا بود چون گدای دوست بود

نوحه عبداله بن الحسن (ع)

توکل باغ حسن  -   نوجوان عبداله
گفت جانم بفدای -    اباعبداله
پر پرواز گرفتم بسوی یار روم
خیمه همچون قفسی بود بیک بار روم
می‌روم جان بفشانم سر بازار روم
نوگل باغ حسن   -  نوجوان عبداله
آمدم جان عمو بهر تو سربازم من
جرأتم هست عموجان یل تکتازم من
دروصال رخ جانان گل طنازم من
نوگل باغ حسن   -  نوجوان عبداله
مستم از جام تو از روز ازل جان عمو
می‌کنم جان و دل خویش به قربان عمو
سر خط زندگی من شده فرمان عمو
نوگل باغ حسن  -   نوجوان عبداله
عفو فرما که چنین از تو جدا گر دیدم
ز پی ماندن خود عمه بسی سنجیدم
با خدا هست بدان عمه همه امیدم
نوگل باغ حسن - نوجوان عبداله
بارالها به حق خون سر عبداله
بگذر از جرم و خطا با نظر عبداله
احتشام داد ثمر، برگ - و بر عبداله
نوگل باغ حسن   -  نوجوان عبداله

 

عزم یاری بنمود   -  گفت خدا، بسم اله
می‌کنم جان به فدای حسین ثاراله
خود رها کرده از عمه سوی دلدار روم
سوی میدان بلا از پی پیکار روم
جان متأعی است بدنبال خریدار روم
عزم یاری بنمود - گفت خدا، بسم اله
پی یاری تو دستم چو سپر سازم من
غمخور همچو ابوالفضل تو جانبازم من
همچنان اصغر بی‌شیر گل نازم من
عزم یاری بنمود - گفت خدا، بسم اله
شده‌ام از دل و جان در ره پیمان عمو
بسته‌ام دل ره جانان و به ایمان عمو
خواهم همراه شوم در بر جانان عمو
عزم یاری بنمود - گفت خدا، بسم اله
عمه جان، جسم عمو را دم خنجر دیدم
طاقتم نیست اسیری تو را فهمیدم
عمه این نیست که در خیمه ز کس رنجیدم
عزم یاری بنمود - گفت خدا، بسم اله
برسان جمله ما را به بر عبداله
بگذر از ما به دعا، پُر اثر عبداله
جاودان گشت، همین شد اثر عبداله
عزم یاری بنمود     گفت خدا بسم اله
پ

نوحه شه‌زاده عبدالله‌(ع)

شه‌زاده عبدالله             همچون ذبیح الله
بهر وداع شاه دین شه‌زاده عبدالله
گفتا عمو جان می‌رسد قربانیت از راه
دستش کشید از دست عمه شد روان آنگاه
زینب به دنبالش روان با صد نواه و آه
پرپر زنان آمد زخیمه تا به قربانگاه

* * *

خود را در آغوش عمو افکند در آن صحرا
چون جان به آغوشش کشید از مهربانی‌ها
گفتا عمو جان عرق خون گردیده‌ایی تنها
برخیز تا خیمه رویم ای شه ز قربانگاه

* * *

بردار عمو جان سر زخاک ای خسرو لولاک
بین خیمه‌ها شیون کنان و دیده‌ها نمناک
برخیز تا بیرون رویم زین عرصه بی‌باک
عمو چرا درخون مکان کردی به قربانگاه

* * *

در خاک و خون کردی وطن با جسم صدپاره
برخیز تا این غم کنیم با یکدیگر چاره
پرسی اگر از خیمه‌ها شد عمه بیچاره
بهر عیادت آمدم عمو به قربانگاه

* * *

صیاد دونی صید خود در دام پیدا کرد
سیلی زد آن شهزاده را دست از کمر وا کرد
زد بر زمین گرم کین با طفل دعوا کرد
رأسش جدا کرد از تنش شد او ذبیح الله

* * *

یا رب بحق پیکر خونین عبدالله
بگذر ز جرم این محبانش تو در عقبی
ما را رسان بر کربلا ایزد یکتا
این احتشامت ره بده آقا به قربانگاه

 

آمد به قربانـــگاه                آمد به قربانـــگاه
شد سوی قربانگاه                شد سوی قربانگاه

شـهزاده عبــدالله                    شـهزاده عبــدالله

برسوی قربانــگاه                   برسوی قربانــگاه

برسوی قربانــگاه                برسوی قربانــگاه شـهزاده عبــدالله               شـهزاده عبــدالله

* * *

شـد گم شده پیدا                شـد گم شده پیدا

دیـدآن شـه بـطحا               دیـدآن شـه بـطحا در دست این اعدا                در دست این اعدا

شـهزاده عبــدالله               شـهزاده عبــدالله

* * *

منزل گهت افلاک                  منزل گهت افلاک

گردیده‌ایی صد چاک                    گردیده‌ایی صد چاک افتاده‌ایی در خاک             افتاده‌ایی در خاک

شـهزاده عبــدالله              شـهزاده عبــدالله

* * *

طفلا نـــت آواره               طفلا نـــت آواره

بین عمه غمخواره                بین عمه غمخواره

او بی مــدد کـاره              او بی مــدد کـاره

شـهزاده عبــدالله              شـهزاده عبــدالله

* * *

خون بر دل ما کرد             خون بر دل ما کرد

رو سوی صحرا کرد                   رو سوی صحرا کرد

از ظلم غــوغا کرد             از ظلم غــوغا کرد

شـهزاده عبــدالله               شـهزاده عبــدالله

* * *

افتــــاده قربانــگاه                افتــــاده قربانــگاه

حـــق ذبیــــح الله              حـــق ذبیــــح الله

درروز عـاشـــورا              درروز عـاشـــورا

شـهزاده عبــدالله                شـهزاده عبــدالله

گلی که نیست همانند او در این عالم

دست گل چین فلک، باز گل نو چیده
روشنی بخش دل عالم و آدم گل بود
گل خوشبو و جمال فلکی حسن‌الله
قدرت حق به تجلی شده اندر رویی
به چه تمثیل کنم آن قدررعنای خوشش
رخ زیبای ورا، حسن تماشا کرده
رخ زیبا و دو تا چشم خمار و دل‌جو
کی چنین گوهر یکدانه فلک بر خوددید
دید این حسن جمال گل و آن خلق نکو
این چنین ماه جمالی به کجا گشت عیان
علی اکبر گل باغ نبوی شبه رسول
خیمه عشق، حسین ابن علی کرد بپا
گل عالم شده اندر یم خون چون حیدر
احتشام، از چه جفا شد به گل گلشن عشق

 

از غم گل ورق عشق بهم پیچیده
کس چنین حسن و جمالی به جهان کی دیده
این چنین گل به دوعالم به ثمر نرسیده
قد و بالا، رخ زیبا، همه را سنجیده
سرو درپیش دو پای گل ما خوابیده
حسن بر حسن جمال گل ما نازییده
چشم حق بین فلک دیده ورا خندیده
مادر دهر کجا همچو گلی زاییده
رخ بخاک ره او چرخ فلک ساییده
کربلا بود، علی اکبر، پسری فهمیده
گل ما را به صف کرب و بلا کی چیده
دست طوفان بلا خیمه زجا برچیده
جان فدا بهره ره عشق خدا گردیده
این چنین ظلم که دیده است و کسی نشنیده

پیش واقعه علی اکبر

از خیمه‌گه بیرون بیا با چشم تر لیلا
آرام جانت می‌رود اندر سفر لیلا
مادر بیا سیرم ببین وقت جدایی شد
شیری که دادی از وفا مادر حلالم کن

 

ای خون‌جگر لیلا               ای دربدر لیلا       
ی خونجگر لیلا                 ای دربدر لیلا
اکبر فدایــــی شد                 حکم خدایی شد
ترک وصالـم کن                مرده خیالم کن

علی جانم علی جانم

علی ای نور چشمانم
علی ای شبه پیغمبر
علی‌اکبر مرو میدان
بیا بنشین کنار من
علی من می شوم مجنون
بیا ای عمه جان زینب
علی مهلل علی مهلاٌ
علی اکبر جوان من
برایت حجله ها چیدم
چسان بعد از تو می‌مانم
برایت شیعه گریان است
بریز اشک احتشام از دل

علی آرامش جانم
دلاور همچنان حیدر
مکن مادر مرا گریان
بهار و لاله‌زار من
به حق خالق بی چون
تو بشنو از علی مطلب
مرو بر جانب اعدا
علی تاب توان من
عروسی بهر تو دیدم
نمی‌دانم نمی‌دانم
حسین سر در گریبان است
که شد کار حسین مشگل


علی فرزند قرآنم
دمی بر مادرت بنگر
شوم بعد از تو سرگردان
در این غوغا تو یار من
مرو از خیمه‌ها بیرون
بحق صاحب هر شب
که مادر می‌شود تنها
علی روح و روان من
مکن جانا تو نومیدم
خلاصم کن تو یزدانم
مگر دل کندن آسان است
چرا شد این چنین حاصل

علی جانم علی جانم
تویی آرامش جانم
از این کار توحیرانم
که من بی تو نمی‌مانم
تو مادر جان مرنجانم
مکن دیگر پریشانم
مکن از غصه گریانم
تویی نور دو چشمانم
علی ای نور یزدانم
علی در آه و افغانم
ز تو شمع فروزانم
فدای راه قرآنم

علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم
علی جانم

وداع اکبر

از جهان شوری بپا خیزد دمادم آه‌آه
شمع سوزان وجودم شعله ورگردید و سوخت
دیده‌ام گریان و آه سوزناک از جان و دل
تا که یاد اکبر و لیلا و شور آن وداع
گفت لیلا اکبر ای تازه گل نشکفته‌ام
ای عصای روز پیری از چه ترکم می‌کنی
من چشان بینم کفن در گردن رعنای تو
زینبم ای عمه جان باز آ جوانم می‌رود
ای امید جان لیلا اکبرم آهسته‌تر
صبر کن در این دم آخر ببینم قامتت
عمه جان زینب گلاب و شانه و ریحان بیار
خواهران قرآن بیارید بهر این تازه سفر
میروی جان علی آیا که می‌بینم تورا
دیگر از این غم علی جان سر بهامون می نهم
گفت لیلا عمه جان دیگر امیدم رفت رفت
احتشام وصف وداع مادر و فرزند کی

 

زین شرر سوزم سراپا می گدازم آه‌آه
خرمن هستی فنا زین سوز و سازم آه آه
موجی از طوفان بپا شد در روانم آه آه
در جهان خیزد نوا از هر نوایم آه آه
اندکی بنشین امید نا امیدم آه آه
آرزوی من مده برباد، نویدم آه آه
صبر کن من خلعت شادی بریدم آه آه
قلبم از این غم شکستی بی نصیبم آه آه
بهر چه تعجیل داری نور عینم آه آه
باردیگر روی زیبایت ببینم آه آه
شانه بر زلف چلیپایت بسایم آه آه
تا حمایل سازمش تازه جوانم آه آه
بار دیگر اکبر ای تاب و توانم آه آه
روز شب گویم از این ماتم غمینم آه آه
روشنی بخش شب تارم طبیبم آه آه
می توان گفتن قرار بیقرارم آه آه

آقا علی اکبر (ع)

شد نوبت سواری اکبر به کربلا
لیلا دوان بسوی پسر با دو صد نوا

 

آمد برون چو ماه منور ز خیمه‌ها
آهش گرفت دامن آن دشت نینوا

گفتا شهادت از چه شده آرزوی تو

آمد مقابل پدرش گفت السلام
اذنم عطا نما بنوازم به این پیام

 

جان پدر نوید مرا ده ز یک کلام
من هم به دشت ماریه باشم به اهتمام

گفتا علی به روز و شبم گفتگوی تو

آمد وداع ما درخود از ره ثواب
عمه بیار بهر علی عنبر و گلاب

 

گفتا تحملی که کنم کاکلت خضاب
شانه زنم به زلف پسر با دل کباب

برگو کجا کنم گل من جستجوی تو

آمد به رزمگاه علی اکبر جوان
بگریختند هرکه بسویی از آن میان

 

مبهوت قوم کین که رسول آمد از جنان
بن سعد گفت از چه گریزید مردمان

گفتا تویی که شبه رسول است روی تو

شد گرم کارزار علی مجمع خصال
می‌رفت سوی منزل عشاق بر وصال

 

می‌کشت ظالمان جفا پیشه در قتال
می‌گفت شد شهادت ما باعث کمال

جانبازیم پدر سبب آبروی تو

آمد ز تشنگی علی اکبر به خیمه ها
بنهاد شاه خاتم پیغمبر خدا

 

گفتا پدر تو چاره کن این درد بی دوا
اندر دهان او بنمودش ز غم رها

شد موسم وصال، خدا روبروی تو

شبه رسول علی گل باغ محمد است
او یادگار فاطمه و نور سرمد است

 

او مجمع خصال در عالم به احمد است
در جمع عاشقان الهی سرآمد است

ای احتشام بغض غمش در گلوی تو

مدح آقا علی اکبر

گل همیشه بهار جهان علی اکبر
گلی که مثل و مثالش در آن زمانه نبود
ز خلق و خو و رخش همچنان ماه، علی
قدش مثال چه سازم علی گل لیلا
دلاوری زعمویش به او شده تعلیم
ز خلق و خوی نبی بهره داشت چون عباس
امید جان و دل مادر و پدر اکبر
حسین میل به دیدار جدّ خود می‌کرد
به مهربانی و لطف و صفا بدیل نداشت
چو اذن جنگ ز بابا گرفت عالم سوخت
تمام یاور و انصار پیشواز شدند
اجازه داد حسین تا رود وداع حرم
علی وداع حرم خیمه خیمه، یک یک کرد
ز دیدگان حرم اشک خون شده جاری
رسید خیمه لیلای قد خمیده نشست
غم وداع نتوان گفت احتشام خاموش

 

امید و جان پدر شبه روی پیغمبر
که نور چشم رسول وعلی گل داور
جهان نداشت گلی را کز او شود بهتر
که سرو بود خجل نزد آن دل و دلبر
به نزد باب مطیع و به خلق شد سرور
به رزمگاه زخیل دلاوران شد سر
گل است نزد جهان و جهانیان یکسر
به ماه روی علی می نمود خوب نظر
عزیز در بر کل سپاه بود اکبر
دلش به حال حسین عزیز و آن مادر
حسین گفت بدانید علی بود محور
ببیند عمه و مادر در آن دم آخر
که می رود صف میدان علی نام آور
حسین چگونه گذشته از این گل احمر
گرفت دامن مادر زاکبرت بگذر
خدا گواست چه بگذشت به مادر و خواهر

 


پیش واقعه علی اکبر‌(ع)

شبه رخ احمدعلی جان رو مکن تو

شـــبه پیغــــــمبر

رو در حرم آسوده بنشین ای جوانم

اکــــبر جــــوانم

دارم امید بیشماری ای جوانم

روح و روانــــــم

رخت عروسی بهر تو ببریده ام من

نادیــــده کـــامم

ای نو گل نشکفته ام حجله ات سیه شد

رختت ســیاه شد

 

بر جنگ این قوم دنی ای جان مادر

عــــزیز مـــــادر

غمگین مکن قلب مرا روح و روانم

آرام جـــــانــــم

کن ترک جنگ قوم دون ای خوش بیانم

قــــوت بـجـــانم

اندر وطن حجله برایت چیده ام من

برگــرد بـرگــرد

این قلب پر از شادیم بهرت عزا شد

عمرت تبـاه شـد

 


پیش واقعه آقا علی اکبر (ع)

مهلامهلا ابن زهرا      اکبر جوانم می‌رود
تبارکه اله آفرین زین قد و بالا
عمه بکن بر اکبر وقرآن حمایل
مهلا مهلا ابن زهرا- اکبرجوانم می‌رود-آرام جانم می‌رود
عمه بیاور عنبر و عطر و گلابی
عمه دعا کن برعلی قلب کبابی
مهلا مهلا ابن زهرا- اکبر جوانم می رود- آرام جانم می‌رود

 

آرام جانم می‌رود- روح و روانم می‌رود- تاب و توانم می‌رود
عمه بخوان بر اکبر انا فتحنا
چون می‌شود با لشکر دشمن مقابل
روح و روانم می‌رود تاب و توانم می‌رود
شانه زنم بر زلف اکبر کن ثوابی
ای کاش می‌مردم نمی‌دیدم عذابی
روح و روانم می‌رود- تاب و توانم می‌رود

نوحه آقا علی اکبر (ع)

ای علّی اکبرم نور بصر

* * *

صبر کن مادر که مجنونم کنی
راهی این دشت و هامونم کنی

* * *

ای علّی اکبرم نور بصر

* * *

بی تو لیلا دیده گریان می‌شود
مادرت همچون اسیران می‌شود

* * *

ای علّی اکبرم نور بصر

* * *

صبر کن سیرت ببینم نور عین
خیمه را بنگر همه در شور و شین

* * *

ای علّی اکبرم نور بصر

* * *

آی تا شانه به زلفانت زنم
بوسه ایی مادر به چشمانت زنم

* * *

ای علّی اکبرم نور بصر

* * *

ای عزیز جان علی اکبرم
آی و بنشین اندکی اندر برم

* * *

ای علّی اکبر ای نور بصر

* * *

کاش می‌مردم نمی‌دیدم چنین
می‌شوی قربان علی این سرزمین

* * *

ای علّی اکبرم نور بصر

* * *

عمه جان قرآن بیاور آب آر
شد یقینم ای خدا این افتخار

* * *

ای علّی اکبر نور بصر

* * *

بی تو خاک غم بسر خواهم نمود
تا نمی دیدم بخون کردی عنود

* * *

ای علّی اکبر نور بصر

* * *

ای خدایا حرمت این نوجوان
بانی وسینه زن و این نوحه خوان

* * *

ای علّی اکبرم نور بصر

 

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

می‌روی میدان که دلخونم کنی
پیرم از این چرخ گردونم کنی

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

همچو مرغی سر گریبان می‌شود
سوی شام و کوفه حیران می‌شود

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

ای شبیه مصطفی جان حسین
تیر می‌بارد ز میدان و سنین

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

عطر و عنبر بر گل جانت زنم
من حمایل بر تو قرآنت زنم

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

من تو را ای نازنینم مادرم
ای مرا از جان شیرین بهترم

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

تو کفن پوشی بجسم نازنین
شد مرا دیگر علی جانم یقین

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

می‌رود میدان علی را یادگار
نازنینم می‌شود قربان یار

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

کاش چشمانم خدایا کور بود
قطعه قطعه گشته جسم و تار پود

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

* * *

بگذر ازجرم تمام عاشقان
کربلا این احتشامت را رسان

* * *

می‌روی میدان ولی آهسته تر

پیش درآمد

گلی که نیست همانند او در این عالم
شبیه روی محمد (ص) عزیز و جان محمد (ص)

 

 

مگر که چهره خوش روی حضرت خاتم
علّی اکبر لیلا، که نیست حسن در او کم

نوحه زبان حال امام بر سر نعش علی اکبر

برخـیز و بنـگـر           ای مـــاه لیــــلا

تــازه جـــوانـم           روح و روانــــم

برخیز از روی زمین تازه جوانم
افتاده‌ایی درخاک و خون ای یاور من


   برخـیز و بـنگـر           ای مــــاه لیـــلا
تــازه جـــوانـم           روح و روانــــم

در خاک و خون افتاده‌ایی شبه پیمبر
بی تو گذشتم از جهان ای نور دیده

بگشـا تـو دیـده           ای غـم رسیــده
تــازه جـــوانـم           روح و روانــــم

 

این ناله هایت خون کند این قلب خونم
شرمنده‌ام بابا زعطشان ماندن تو

لیلا چـه ســازد           این رنج و غم را
تــازه جـــوانـم           روح و روانــــم

اندر حرم غوغا شده بهر تو اکبر
بعداز تو دیگر زندگانی را نخواهم

گم کــرده بـابـا           راه حـــــــرم را
تــازه جـــوانـم           روح و روانــــم

بگشادمی بر روی بابا دیدگانت
پیروزگشتی جان من در امتحانت

ای نـــور دیــده           ای غـم رسـیـده
تــازه جـــوانــم           روح و روانــــم

من شاکر درگاه حقم تا قیامت
من خادمم بر درگه جود و کرامت

یـا رب به اکـبر           حـــق پیــمــبـر
تــازه جــــوانم           روح و روانــــم

 

در مـــاتـــم تــو           افتـــــادم از پــــا

بـی تونــخواهـم           زنـــده بـمـــانـم

بی تو نخواهم یک نفس زنده بمانم
بنگر که دشمن هلهله دارد بر من

 
درمـــاتـــم تــو           افتـــــادم از پــــا
بی تـو نـخواهـم           زنـــده بـمـــانـم

فرقت دو تا گردیده چونان فرق حیدر
بنگر تو بابا را چسان رنگش پریده

خون از دل من           بـهرت چـکیـده
بی تو نـخواهــم           زنـــده بـمـــانم

پا می‌زنی بر خاک و من حال جنونم
دشمن چه کرد با صوت و قرآن خواندن تو

در مــاتـــم تــو           افتـــــادم از پــــا
بـی تو نـخواهـم           زنـــده بـمـــانـم

گرید به لب دارد دعا بهر تو مادر
بنگر به عرش حق رسیده اشک و آهم

بــالای نـــعشـت           افتـــــادم از پـــا
بی تـو نــخواهـم            زنـــده بـمـــانم

بگذار در کام پدر بابا زبانت
بگشا تو یک بار دگر بابا لبانت

رنــج فـــراقـــت           بـابـا کــشــیــده
بـی تـو نـخواهـم           زنـــده بـمـــانـم

حق کرده قسمت نوحه خوانی بر امامت
شد راه عشقت احتشام راه سلامت

 بـگذر تو از مــا           ای حـــــی داور
بی تـو نـخواهـم           زنـــده بـمـــانـم

 

پیش واقعه آقا علی اکبر (ع)

علی اکبر جوانم
نشین اندر کنارم
جوان نازنینم
تویی جانان لیلا
شدی عازم بمیدان
تویی تاب و توانم

علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان

علی روح و روانم
تویی صبر و قرارم
خدا داغش نبینم
امید و عشق بابا
کفن پوشیدی ای جان
ز بعد تو نمانم

علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان

مرو از خیمه بیرون
مرو از خیمه بیرون
مرو از خیمه بیرون
مرو از خیمه بیرون
مرو از خیمه بیرون
مرو از خیمه بیرون

نوحه علی اکبر

مه تابان من                           گل لیلا علی
ای گل پرپرم
دیدگان باز کن
ای جگر گوشه ام               کن تکلم پسر
روی زانو به میدان               دویدم پسر
چشم خود باز کن                کن به بابا نظر
نازنین اکبرم
بی تو بی یاورم
مه تابان من                      گل لیلا علی
ای گل پرپرم
دیدگان باز کن
حال زارم ببین                گشته‌ام دل غمین
پیش بابا مکن                  ناله آتشین
من چسان بینم این              قاتلان لعین
ای گل احمر
من چسان نعش تو
مه تابان من                        گل لیلا علی
ای گل پرپرم
دیدگان باز کن
عمرکوتاه تو                  همچنان گل است
ای گل پرپرم                از غمت خون دل است
بهر اهل حرم                  داغ تو مشگل است
گل خشکیده‌ام
گل پاشیده ام
مه تابان من                     گل لیلا علی
ای گل پرپرم                   نوجوان اکبرم
رفته نور از بصر               بی تو ماندم دگر
قوت اهل حرم گشته خون جگر
شبه جدم رسول کن به بابا نظر
کام عطشان تو – قلب سوزان تو
مه تابان من         گل لیلا علی
ای گل پرپرم- نوجوان اکبرم
ای مرا بوده ایی - گل باغ امید
باید این راه را تا به آخر رسید
گرید از بهر تو احتشام ، ای شهید
ماه تابان علی – روح ایمان علی
مه تابان من گل لیلا علی
ای گل پرپرم – نوجوان اکبرم

 

دیدگان حرم‌                   شده دریا علی
نوجوان اکبرم
من تو را بنگرم
گوییا از دل                        من نداری خبر
بی رمق شد دلم                  بی پسر شد پدر
در صف کربلا                   ماندم تنها علی
نور چشم ترم
دست این لشگرم
دیدگان حرم                       شده دریا علی
نوجوان اکبرم
من تو را بنگرم
پای خود را مکش              این چنان بر زمین
دیدگان باز کن                  صورتم را ببین
شد فدای ره                        تو خدایا علی
نازنین پسرم
سوی خیمه برم
دیده گان حرم                   شده دریا علی
نوجوان اکبرم
من تو را بنگرم
همچنان شام تار            بی تو این محفل است
کنج ویرانه بر                مادرت منزل است
دیدگان باز کن            ده تسلا علی
کور شد دیده‌ام
داغ تو دیده‌ام
دیدگان حرم                       شده دریا علی
دیدگان باز کن                    من تو را بنگرم
خیمه ها گم شده                  مادرت بی خبر
رفته بر باد کین                      گل، شدم بی ثمر
بار دیگر بمن                      گو تو بابا علی
جان من جان تو
جان به قربان تو
دیدگان حرم                        شده دریا علی
دیدگان باز کن                     من تو را بنگرم
مرغ روح از تنم                    همچو تو پرکشید
نزد یزدان مرا                         کرده ای روسفید
مانده دیدار ما                           روز فردا علی
کشور عشق را                     جان و جانان علی
دیدگان حرم                       شده دریا علی
دیدگان باز کن                 من تو را بنگرم


نوحه حضرت مسلم یا حسین کوفه میا

ای حسین ای دل و دل دار
ای حسین ای گل بی خار
یا حسین ای سرسردار جهان کوفه میا
یا حسین ای گل زهرای جوان کوفه میا
می چکد خون زلبم
بهر تو در تعبم
ای صبا بر تو پیامم به گل پاک رسول
یا حسین کوفه میا می‌شوی آزرده، ملول
روز من همچو شبنم
جان رسیده به لبم
آنکه در بیعت ما بود همان قاتل من
تو میا کوفه وفا نیست به اینان گل من
من که در تاب و تبم
بشنو این مطلبم
کوفیان جمله ریا کار و پلیدند حسین
با دروغ، جمله به مقصود رسیدند حسین
ذکریا رب یا ربم
من به فکر زینبم
در غریبی به فراق تو دچارم آقا
درد هجران کشدم نیست قرارم آقا
من ز این قوم عجبم
کشته ایی بی سببم
احتشام از غم ما
یا حسین کوفه میا

 

میا کوفه میا
میا کوفه میا
یا حسین ای گل گلزار زمان کوفه میا
یا حسین واقف اسرار نهان کوفه میا
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
گو میا کوفه حسین، جان مکن آزرده بتول
بی وفایند همه مردم این شهر جهول
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
صف کشیده بمقابل شده خصم دل من
دشمنم گشته همه کوفه شد این حاصل من
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
همه با حیله مرا بند کشیدند حسین
غیر دنیا و زرش هیچ ندیدند حسین
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
مانده ام بی کس و بی مونس یارم آقا
دم آخر تو بیایی به کنارم آقا
یا حسین کوفه میا
یا حسین کوفه میا
دل غمینه بخدا
یا حسین کوفه میا

نوحه حضرت مسلم (ع)

مسلمم من نائب سلطان دین

***

این بشارت میدهم من بر شما
گر بمانده نور حق در سینه ها
دین حق یاری نمایند از وفا
مسلمم من نائب سلطان دین

***

جمع گردیدند به دورش کوفیان
نامه ها امضا نمودند عاشقان
صف به صف هر روز می شد جمعشان
مسلمم من نائب سلطان دین

***

مسجد کوفه سراسر شوق وشور
هر نمازی خلق بودند در سرور
از دهام عاشقان کرده ظهور
مسلمم من نائب سلطان دین

***

حاکم دون حکم ظلم اعلام کرد
یک به یک رفتند آن نامرد و مرد
مرد حق تنها بماند و کوچه گرد
مسلمم من نائب سلطان دین

***

مرد حق تنها میان کوچه ها
خسته و لب تشنه مانده بی سپاه
طوعه آب و منزلش داد از وفا
مسلمم من نائب سلطان دین

***

عاقبت گرگان دونش یافتند
لشگری آماده بر او تاختند
در فریبش یک امانی ساختند
مسلمم من نائب سلطان دین

***

شد خدا مسلم گرفتار عدو
ابن مرجانه جفا کرده به او
داد حکم کشتنش بی آبرو
مسلمم من نائب سلطان دین

***

می کشیدند کوچه ها آن نعش را
ای خدا حق حسین آن مقتدا
دستگیری کن زما روز جزا
مسلمم من نائب سلطان دین

 

 

آمدم در کوفه ای‌اهل یقین

***

نائبم من از امامم هر کجا
بیعتش اعلام دارید، با خدا
روح و جان خویش را بخشید صفا
آمدم ای در کوفه ای اهل یقین

***

جملگی بیعت نمودندی ز جان
نامه ها ارسال بر شاه جهان
لشگر حق شد هزاران آن زمان
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

در جماعت نور بود و نور نور
جملگی در هر جماعت درحضور
بسته می شد راه هم راه عبور
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

عاشقان ظاهری گشتند سرد
ماند تنها مسلم اندر رنج و درد
زین ستمکاری شده غمگین و زرد
آمدم درکوفه ای اهل یقین

***

در کمینش بوده گرگان دغا
کنج یک درمانده بودی بینوا
مرد حق در طول شب غرق دعا
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

آتش اندر بامها انداختند
شیر غران را بچاه انداختند
در ریا با شیر حق پرداختند
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

دسته دسته با عدو شد روبرو
کرد بی شرمی به مسلم گفتگو
گفت اندازید از بامش برو
آمدم در کوفه ای اهل یقین

***

تا جدا سازند مردم از خدا
بگذر از  جرم محبان آشنا
دستگیر این احتشام بینوا
آمدم در کوفه ای اهل یقین

 

دو طفلان جناب مسلم (ع)

حارث مزن سیلی تو ما را بر تو مهمانیم
ما نوگلان گلشن ایمان و یزدانیم
حارث مزن ما را که ما هر دو مسلمانیم
حارث چه جرمی کرده ایم آخر نمی دانیم
حارث نما لطفی بما ما ره نمی دانیم
حارث چرا بندی تو ما را دست و پا کافر
حارث بیا بگذر زما ما گشته ایم مضطر
حارث مکش ما را که باشد چشم ما بر در
حارث ببر ما را بر ابن زیاد آخر
حارث نشد راضی نمود آن ظلم را ابتر
حارث میان کیسه ای آن راسها پیچید
حارث بگفتا ای امیر امرت متا گردید
چون زاده مرجانه رأس کودکان را دید
گفتا سزایش همچنان کودکان گردید
طفلان مسلم را شهید جهل خود کردند

 

آواره اندر کوفه ایم از نسل قرآنیم
از خاندان مصطفی و نور ایمانیم
فرزند مسلم هر دوایم در کوفه ویلانیم
 ما از وطن آواره و از دیده گریانیم
ما را نما راهی مدینه از تو خواهانیم
خواهی ببری رأس ما را نزد یکدیگر
ما را ببر بازار و بفروش‌ای جفا گستر
در انتظار دیدن روی گل مادر
شاید کند ما را رها، حارث زما بگذر
آتش بجان عاشقان زد آن سگ کافر
نزد عبیدالله دون آورد و می خندید
آورده ام رأس دو طفلان بین، چونی لرزید
از ظلم آن ظالم بخود یک لحظه ای پیچید
خون خواه طفلان شد سرش گفتا جدا سازید
ای احتشام آن قوم بد بودند و بد کردند

حر ریاحی

ساقی آمد ساغرش را ساز کرد
گفت ای دردی کشان عشق رب
هر که مشتاق است گیرد جام را
باده اندر جام بودی شعله ور
هر که می نوشد طهورا می شود
می شود بیگانه با آلام خویش
هر چه بیند دیده جز معشوق نیست
خیل مستان آمدند و باده نوش
هر کسی دستی زد و جا می گرفت
سرکشیدند باده نوشان جام عشق
جان به کف رفتند از دیر مغان
پیر حق می گفت با قالو بلا
میرسد از راه یک آزاده ایی
آمدش حرریاحی عذر خواه
روسیاهم من بدرگاه تو شاه
شرمسارم من از این کردار خویش
شور آزادی مرا اندر سراست
رخصتم بنما هوا خواهی کنم
تشنه ام من تشنه ی صهبای تو
من نمی خواهم جهانداری کنم
بانی عالم تو بنماه راه را
من به طفلان شما بد کرده ام
عذر خواهم عذر خواهم عذر خواه
دیده ودل خواهم ارزانی کنم
من کیم چون ذره در درگاه تو
دست حق از ساغر و صهبای عشق
سوخت جان خاکی و افتاده اش
سجده گاه خویش اندر خاک کرد
بر زبان افتادش‌آوای سروش
رخصت آزادی از بالا گرفت
معبر و میدان عشق آمال کرد
در چکاچاک نبردی بی امان
عاشقم عاشق ترم کن ابن زمان
یافتم راه طریقت در عجب
برق عشق تو مرا جولان دهد
عشق بازی را طریق آزادگی است
احتشاما مطلب از عشق حاصل است

 

ذکر یا حق گفت و در را باز کرد
آشنا با عشق و ذکر و راز شب
نوشد و جاوید سازدنام را
می زد آتش بر دل شب تا سحر
محرم الاسرار بالا می شود
نوش می گردد برش صد رنج و نیش
غیر او باقی در این محصور کیست
گفته پیر مغان کردند گوش
آنکه ماندش راه بدنامی گرفت
روحشان آرام شد با نام عشق
در بر معشوق حی الامکان
ساغرم ده باز دارم تشنه ها
باده می خواهد شود دلداده ایی
گفت ای معشوق عالم مهر و ماه
می دهی این روسیه را تو پناه؟
می شود ما را نمایی یار خویش؟
قالبم زشت است روحم گوهر است
من بخون رقصی بسان ماهی کنم
می نشیند در دلم آوای تو
دوست دارم عشق را یاری کنم
تا فرو بگذارمش این چاه را
راه را بر نور حق سد کرده ام
شو خدای من به عذر من گواه
جان و جانان بر تو قربانی کنم
عاشقم بر خلق عالم خواه تو
بر لبش زد جرعه شد دریای عشق
زنده شد روح و تن آزاده اش
پیکرش ز آن جرعه نوشی پاک کرد
گوهر آزادیش آمد به جوش
این طریق عشق از صهبا گرفت
دست اندر گردن و در یال کرد
نعره می زد ای خدای عاشقان
پیر بودم عشق تو کردم جوان
ای خداوند سبب ساز سبب
من کیم عشقت مرا فرمان دهد
گر نباشد عشق حق آن عشق نیست
غیر عشق او اگر هست باطل است

نوحه حر

حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
یا حسین ای سید و سالار عالم
بگذر از من ای عزیز پاک خاتم
بین زچشمم خون بریزد همچو شبنم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
ای خدا من راه را بستم به قرآن
من فریب ظالمان را خوردم آسان
ده اجازه تا دهم جولان بمیدان
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
عذر خواهم من زطفلان تو ای شاه
من پیشمانم که بستم بر شما راه
در میان شهر ظلمت بودم ای ماه
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
یا حسین من عاشق روی تو گشتم
عاشق گفتار نیکوی تو گشتم
دل ز کف دادم حسین سوی تو گشتم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
می کنی ای شاه خوبانم قبولم
سرفکنده در قیامت از رسولم
بار سنگین گنه باشد به کولم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
گردهی اذنم امامم جان فشانم
ده اجازه یا حسین قرآن بخوانم
از شما ممنونم آقا جان روانم
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم
ای خداوند کریم با کرامت
بگذار از جرم گنه کاران ز رحمت
احتشامت یا حسین بنما حمایت
حرم و من روسیاهم - یا حسین غرق گناهم

 

توبه کردم توبه توبه -  بگذری ازمن چه خوبه
بی تو اندر غم بمانم غرق ماتم
ده اجازه دست تو بوسم من هر دم
کن خلاصم زاده ی زهرا از این غم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
یا حسین از کرده ام گشتم پشیمان
زنده کردی یا حسین درمن تو ایمان
گر پذیری یا حسین قربان کنم جان
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
یا حسین بنگر به حال و ناله و آه
در جهالت غرق بودم در ته چاه
اذن فرما تا برون آیم از این چاه
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
عاشق و دلدادة خوی تو گشتم
عاشق آن حسن دلجوی تو گشتم
عاشق رخسار مینوی تو گشتم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
شرمسار از خواهرت دخت بتولم
بنگر آقا جان چنین زار و ملولم
درقیامت یا حسین منما خجولم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
من روم میدان بجنگ نا کسانم
بگذری آقا زمن خواهم بدانم
ساعت دیگر حسین جان در جنانم
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه
کن نصیب ما خطاکاران تو نعمت
کن قبول از ما خداوندا تو خدمت
حق زینب خاندان پاک عصمت
توبه کردم توبه توبه - بگذری از من چه خوبه

نوحه- حر- آزاده

حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم
حرم و آزاده ام من
عاشق روی شمایم
آرزومندم به عشقت
اشتباه کردم حسین جان
مانده اندر قعر چاهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه

می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم ای در عالم بی قرینه
راه خود گم کرده بودم
توگل پاک رسولی
بگذرند ازمن حسین جان
مانده اندر کوره راهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم سیدی مولا فدایت- من چو خاکم زیر پایت
سوزم از درد ندامت- اشک ریزانم برایت
یا حسین بین اشک و آهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم یا حسین قربان رویت- حر پناه آورده سویت
می نشیند بر دل من- ای حسین جان گفتگویت
ای گلم خورشید و  ماهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم احتشامت دیده گریان
روز و شب سرگرم افغان
بگذرند از مال و از جان
عاشقانت اشک ریزان
یا حسین عرق گناهم
حرم و آزاده ام              یا حسین فاطمه
می دهی آقا پناهم              من غلامم روسیاهم

 

بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
دل به عشقت داده ام من
یا حسین دل داده ام من
طالب این باده ام من
عاشق هستم ساده ام من
بگذر آقا از گناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
حر بنزدت کمترینه
عشق و راهت بهترینه
نور چشمی در مدینه
خواهرانت با سکینه
بگذر آقا از گناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
تو شهنشاه جهانی- یا حسین حرم گدایت
ده اجاره تا شوم من- کشته در راه خدایت
بگذر آقا از گناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
من بخاک افتاده خاکم- عاشقم بر تار مویت
مانده ام حیران حسین جان- بر تو و خلق نکویت
بگذر آقا ازگناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم
در رهت ای شاه خوبان
درعزای تو محبان
از برای تو حسین جان
بهرتو عالم پریشان
میدهی آقا پناهم
بی پناهان را پناه          برلبم این زمزمه
بگذری از این گناهم           بگذر آقا از گناهم

نوحه حبیب ابن مظاهر

بانو ای آیه ی ام یجیب
زائر کوی حسینم                روشن از نورش دو عینم
لیتنی کُنتَ تراب        همچو خاکم زیر پات
آمدم از شوق دل اندر منا
ای گل زهرا حبیبت آمده
آمدم تا جان کنم قربان تو
شد سعادت یار این پیره غلام
عاشقم من یا حسین بر روی تو
یاریم را می پذیری یا حسین
بار دیگر خواهمت قربان شوم
آمدم با خون خود سازم حنا
آمد از کوفه با صد شور و شین
بانو ای آیه ی ام یجیب
زائرکوی شمایم          بر شما آقا فدایم
لیتنی کُنتَ تراب            همچو خاکم زیر پات
شرمسارم من ز روی خواهرت
کرد زینب بر من خادم سلام
چاکر من بر علی ابن علی
گو به زینب من کفن پوشیده ام
خواهم از خون گلو سازم خضاب
خواهم اندر بحر خون غلطان شوم
جان فدای گفته قرآن شوم
خواهم این سان بگذرم از جان خویش

کن دعایم یا حسین گردم فدا
آمدم از کوفه من بی واهمه
بانو ای آیه ام یجیبب
بانو ای آشنا               یابن زهرا یا حسین
لیتنی کُنتَ تراب            همچو خاکم زیر پات
من سرو جان را به راهت می دهم
من تو را می‌خواهم ای نور امید
گر خدا صدبار دیگر جان دهد
من زشوقت می دهم صدباره جان
من کجا و این مقامات شهید
کربلا باید شود ماوای ما
ما جهان را در ره جانان دهیم
ما زخون غسل زیارت کرده ایم
ما زجلد دنیوی بیرون شدیم
ما گذشتیم از هر  آن چه داشتیم
آمدیم اندر منای عاشقان
آرزویم دیدن جانان توست
احتشام این غصه را دارد هنوز
بانو ای آیه ام یجیب
ای ولای تو طبیبم             عاشقم من بی شکیبم
لیتنی کُنتَ تراب            همچو خاکم زیر پات

 

ای عزیز فاطمه آمد حبیب
عاشق روی حسینم         عاشق روی حسینم
کردم این راه انتخاب          می کنم جان را فدات
جان فدا سازم فدایی شما
پیر عاشق غم نصیبت آمده
هم به قربان تو و جانان تو
کار عشقم را کنم این جا تمام
واله و مفتون خلق و خوی تو
با سخایی ببی نظیری یا حسین
هر چه گویی من غلامم آن شوم
با تو باشم یا حسین نزد خدا
می پذیری این حبیبت یا حسین
ای عزیز فاطمه آمد حبیب
یا حسین من آشنایم           عاشق روی شمایم
کردم این راه انتخاب              می کنم جان را فدات
من ندارم این چنین قدری برت
او بود فرزند زهرا و امام
قلب من از نور مولا منجلی
شهد عشقم از علی نوشیده ام
این محاسن بهر سر باشد طناب
با تو باشم با تو هم پیمان شوم
ره گشای خلق با ایمان شوم
سینه را از تیر کین سازم پریش
خاک من باشد زمین کربلا
تا کنم جان را فدای فاطمه
ای عزیز فاطمه آمد حبیب
آمدم من کربلا          عاشقم من بر شما
کردم این راه انتخاب             می کنم جان را فدات
عشق جانان را گواهت می دهم
در ره عشقت بلا باید کشید
در رهت قربان شوم فرمان دهد
تا شوم الگو برای عاشقان
با تو باید یا حسین آنجا رسید
خون حلق ما شود، دریای ما
هرچه داریم در ره قرآن دهیم
قصه خود را حکایت کرده ایم
عشق خود را دیده و مجنون شدیم
یک طبق اخلاص را برداشتیم
تا نماییم عشق خود را جاودان
یا حسین فرمان بده فرمان توست
گوید ای شیعه از این غمها بسوز
ای عزیز فاطمه آمد حبیب
من حبیبم من حبیبم           سیدی مولا حبیبم
کردم این راه انتخاب              می کنم جان را فدات

 

دریای نور(حضرت فاطمه زهرا (س))

یا فاطمه تو منبعی دریای نوری

از نور بالاتر چه گویم، فوق نور و کل نوری

نامت آرامش دهد، کان سروری

زهرا، تو از هر چه بدی هست، پاک و دوری

با بود پیغمبر جهانی شعر و شوری

یا فاطمه تو معنی عقل سلیمی و شعوری

در نزد خلاقت عزیزی و شکوری

انسان نه، بالاتر، تو انسیه حوری

کفو علی هستی و در کار علی سنگ صبوری

                     ***

یا فاطمه تو کوثری، یاسین و تینی

تو هم کلام وحی و جبرئیل امینی

الگو برای جمله نسوان درزمینی

در نزد داور روز خلقت بهترینی

عالم به علم داوری، اهل یقینی

زهرا تو رضوانی و جنّات برینی

تو رهبر اسلامی و بنیان دینی

تو شافع حشری وجنت آفرینی

تو نامداری در کسا با حق قرینی

                     ***            

تو کوثری زهرا خدا کرده ثنایت

انا عطینا حق فرستاده برایت

گفته هزاران بار احمد جان فدایت

جبرئیل دربان تو شد، درب سرایت

بهر تو کرده خلق مولا را خدایت

حق دوست دارد فاطمه، بانگ و صدایت

تسبیح گویی، کائنات گردد فدایت

من مانده ام حیران گدایم بر عطایت

                     ***

زهرا تویی، عالم فدای خنده ی تو

بعد از خدا شد شیعیانت بنده تو

دلهای مشتاق جهان آکنده ی تو

ماییم زهرا جان همه شرمنده تو

سوزد جهان ز آن کوچه و روبنده ی تو

شد ارغوانی صورت تابنده تو

                     ***

یا فاطمه، بر چرخ گرردون محور هستی

بر رهبران دین حق تو مادر هستی

دست خدا را فاطمه تو دلبر هستی

بعد از خدا در روز محشر داور هستی

بر مصطفی و مرتضی تو یاور هستی

همتا نداری، هرچه گویم فاطمه تو بهتر هستی

از کل مردان خدایی تو سر هستی

در پیشگاه حق تویکتا گوهر هستی

                     ***  

زهرا ندیده چشم هستی همچنانت

باشدکلید قفلها زهرا، زبانت

یارا نباشد هیچکس را با بیانت

حق کرده جبرئیل امین را سایه بانت

نشناخت کس قدر تو و راز نهانت

گریان شدی، گریان برایت عاشقانت

بعد پدر بودی ملایک روضه خوانت

گریان محبانت به آن قبر نهانت

لطف و کرم فرما زجود جاودانت

بر ما عنایت کن ز لطف بی کرانت

دستی بگیر از احتشام بی نشانت

یا فاطمه (س)

یا فاطمه تو رحمت العالمینی در زمینی

تو نور مطلق هستی و با حق قرینی

تو روح جاویدان عشقی و محبت بهترینی

تو اقتدار عالم هستی و به مولا هم معینی

تو بهترین در عالم هستی، و جنات برینی

زهرا تو در کار محبت، عاشقی، عاشق ترینی

تو رهنمایی، رهبری، بنیان دینی

تو اولین، افضل ترین، بالاترین، اهل یقینی

زهرا تویی، در کار دین حق، حقی و اصل دینی

اندر کسا زهرا تویی، تو اولینی

در کار حق زهرا چو پیغمبر امینی

تو آیه ی تطهیر و پاکی آفرینی

من هر چه گویم هیچ و تو بالاترینی

الکن زبان شعر من، زهرا که تو بعد از خداوندی، چنینی

                     ****

تو باب جنات برین مصطفایی

تو همسر با اقتدار مرتضایی

تو همتر از حیدری و بنده خاص خدایی

تو عاشق حقی و با عشق آشنایی

یا فاطمه در کار حق تو مقتدایی

استوره ای، الگو برای جمله نسوان، رهنمایی

یا فاطمه تو یاوری بر مرتضی، در کار دین تو پیشوائی

تو همچنان خورشید روشن در سمایی

تو مادری و بهترین مادر برای اولیایی

تو رهبری و رهنمای انبیایی

تو مظهر جود کرامت با سخایی

زهرا تو در محشر کنی کار خدای

تو کان عشق و معرفت روح دعایی

من قاصرم اندر ثنایت فاطمه، اصل ثنایی

                     ****

حق کرده نازل کل قرآن رابرایت

حق کرده در قرآن خود مدح و ثنایت

شد سرمه حوا و ساره خاک پایت

بر باب احسانت شده عالم گدایت

شد انبیا حق همه محتاج بر جود و سخایت

جان همه عالم شود زهرا فدایت

عالم شود در روز حشر زیر لوایت

حق عاشق هر سجده و ذکر  دعایت

جبریل دربان شد به بیت باصفایت

دارد سلام و وحی از سوی خدایت

حق کرده خلقت مرتضی را از برایت

کرده خدا بابت محمد (ص) پیشوایت

کرده خدا زهرا تو را کبرا صدایت

صدیقه ای و طاهره، انسیه، عذرا نامهایت

                     ****  

ای هستی تو باعث هست جهانی

بعد از پدر شد حاصلت اشک روایی

دیگر ندیدی بعد بابا شادمانی

از کوچه چون  نام آورم، در هر زمانی

تنها بدی در کوچه تو با نوجوانی

ای وای من ز آن مردم و نامهربانی

بشکست گوش و گوشواره آنچنانی

آتش زدند بر درب خانه ظالمانی

تا نام مولا بر زبان دیگر نخوانی

                     ****  

هیزم کجا و خانه وحی الهی  

مهد پناه عالم و این بی پناهی

بابای من، بر فعل این امت گواهی؟

بعد از گذشت چند روز این کوره راهی؟

بابا گرفتند امتت راه تباهی

کُشتند فرزند مرا در بی گناهی

شد قسمتم بعد تو بابا اشک و آهی

بابا بیا تا بینمت من گاه گاهی

در خواب و بیداری بروزی شامگاهی

                     ****  

بشکست پهلویم ز ضرب درب خانه

بستند مولای مرابس ظالمانه

مسمار در بر سینه من شد نشانه

شد محسنم آنجا شهیدی جاودانه

سیرم پدر از زندگی این زمانه

بنگر پدر زهرای تو قدش کمانه

از دوریت چون کودکان دارم بهانه

کار شب و روزم پدرآه و فغانه

بابا مرا مهمان خود کن زین میانه

دیگر منم پیرم مگو زهرا جوانه

لطفی پدر بر احتشامت بی امانه  

 

یا فاطمه (نوحه)

فاطمه روح دل انگیز دعا
فاطمه ای بر رضا حق رضا
فاطمه ای با محبت با وفا

* * *

سوره یاسین و قدر و کوثری
دختر در دانه پیغمبری
فاطمه ای عاشق درد اشنا

* * *

ای که حق نام تو را زهرا نهاد
مرضیه، راضیه و عذرا نهاد
فاطمه شد مام کل اولیا

* * *

ای که درد عالمی باشی طیبب
تو به قلب عاشقان باشی شکیب
فاطمه مجموع انوار خدا

* * *

فاطمه ای بانی هست جهان
فاطمه هستی با عالم مستعان
فاطمه کفو علی المرتضی

* * *

فاطمه ای رحمت العالمین
تو به مولای جهان بودی معین
فاطمه از حق نشد هرگز جدا

* * *

ای که عالم بر تو دارد التجا
ای که هستی بر دو عالم رهنما
فاطمه بنما گدایت را رها
فاطمه روح دل انگیز دعا

 

فاطمه بعد از خدا باشد خدا
فاطمه ای بهترین در ما سوا
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

* * *

همسر با اقتدا حیدری
از همه نسوان عالم برتری
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

* * *

انسیه، حوریه و کبرا نهاد
فاطمه صدیقه در دنیا نهاد
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

* * *

ای که داور نام تو کرده حبیب
ای به دریار خدایی بی رقیب
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

* * *

فاطمه ای بی امانان را امان
فاطمه ای یاور درماندگان
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

* * *

هستی تو باعث بود زمین
هستی ات شد رونق دین مبین
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

* * *

ای که تو محبوبه ای نزد خدا
احتشام بر درگهت باشدگدا
از غم و رنج و گرفتاری، خطا
فاطمه ای نام تو مشگل گشا

یا فاطمه (س)

یا فاطمه تو مظهر هستی
نوری تو زهرا نور مطلق
اعجاز هستی را تو بانی
تو رحمت اللعالمینی
تو حجت پاک خدایی
تو آیه تطهیر و پاکی
ای سینه تو مهد قرآن
ای بهترین الگوی هستی
ای رهنمای کل عالم
ای جلوی رویت زیزدان
ای سوره های قدر و کوثر
ای حق فرستاده سلامت
تو نور و نوری فوق نوری
عالم ز نورت گشته روشن
تو جاودان اندر زمینی
عالم بود محتاج جودت
تو کان جودی و کرامت
ای همسر ساقی کوثر
تو کان رحمان ورحیمی
جنت زبوی سینه تو
کفو علی المرتضایی
حق کرده در قرآن ثنایت
تو بهترین در هر زمانی
زهرا تویی زهرای اطهر
الطاف حق اندر کف تو
تو مایه امیدواری
قدر تو رانشناخت امت
شرمنده ایم از کار دونان
ما در خط و پیمانت هستیم
تو شافع روز جزایی
دستی بگیر از احتشامت

 

درکار حق و حق پرستی
تو مظهر انواری از حق
تو روح بیدار زمانی
تو روح جاوید زمینی
تو بهترینی مقتدایی
استوره‌ اندر  روی خاکی
ای آشنا با امر یزدان
در راه دین و حق پرستی
ای دختر محبوب خاتم
ای مادر پاک امامان
یاسین و تین و جان حیدر
جبریل حق شد هم کلامت
انسیه هستی و طهوری
هستی ز توگردیده گلشن
محبوب عالم نازنینی
حق عاشق ذکر سجودت
از جانب حقی امانت
هم جان وجانان پیمبر
بعد از خدا تو هم کریمی
روی پدر آیینه تو
مام تمام اولیایی
ای جان ما گردد فدایت
تو نورکل آسمانی
ام ابیهای پیمبر
پیغمبران اندر صف تو
بر شیعیانت افتخاری
خود را فکند در نار و ظلمت
ز آن مردمان نامسلمان
بعد از خدا تو را پرستیم
از امر حق قدرت نمایی
در قبر و در روز قیامت

یا فاطمه زهرا(نوحه)

یا فاطمه بنت رسول و یار حیدر
بنما دعایی                                نورخدایی

یا فاطمه مولا بدون تو غریب است
برخیز و بنما یک نظر او بی شکیب است
ازدیدن روی گل خود بی نصیب است
یا فاطمه بنت رسول ویار حیدر
ای فاطمه ای گوهر بی جان حیدر
من بی تو زهرا بی کسم بی یار و یاور

 

شد از غم بیماریت مولا مکدر
تو مقتدایی                            گیری شفایی

بر درد مولا دیدگان تو طبیب است
مانده غریب و دل غمین و بی حبیب است
تو با وفایی- نور خدایی- بنما دعایی- گیری شفایی
شد از غم بیماریت مولا مکدر
مردم من از رنج و غمت دل شد مکدر
ای گلشن کاشانه ام، مظلومه مادر

ای جان من جانان من ای نور داور

تو بهترینی                      کاملترینی
یا فاطمه بنت رسول و یارحیدر
ای کوثر رحمان حق جان پیمبر
انا عصینا بهر تو از سوی داور

 

جلدبرینی                         ناجی دینی
شد از غم بیماریت مولا مکدر
زهراتویی براولیا الله مادر
از جمله نسوان جهان باشی تو بهتر

هم سوره قدری و تین یاسین و کوثر

ای نور یزدان                  ای بهتر ازجان

یا فاطمه بنت رسول و یار حیدر
گشتی فدای دین و یاری بهر مولا
مظلوم عالم مانده بی یاور در این جا

 

ای روح قرآن               ای جان جانان
شد از غم بیماریت مولا مکدر
بگذشتی از مولا خود او گشته تنها
پشت پناه حیدری مظلومه زهرا

یا فاطمه بنما ترحم بر دل ما

ای نور دیده                    در خون تپیده
یا فاطمه بنت رسول و یار حیدر
یا رب به حق دیده گریان زهرا
برپا نمودند عاشقانت این عزا را
بنما قبول از ما خدا ذکر دعا را
باشد غمین این احتشام از رنج زهرا
تو شافع روز جزایی همچو زهرا
روح دعایی                    ایزد نمایی
یا فاطمه ببنت رسول و یار حیدر
بنما دعایی                       نور خدایی

 

ای غم رسیده                محنت کشیده
شد از غم بیماریت مولا مکدر
بگذر ز عصیان همه اندر دو دنیا
از ذاکرین هم درگذر یا رب به مولا
پابوس مولا میرسان این جمع ما را
مولا علی دستش بگیری روز عقبا
دستی بگیر از عاشقان وامانده این جا
تو مقتدایی                       یاری نمایی

شد از غم بیماریت مولا مکدر
تو مقتدایی                    گیری شفایی

نوحه یا زهرا (س)

ای زنده جاویدان
زهرا زهرا زهرا
ای جلوه گه  خورشید
چون عطر جنان افشان
شد حیله فدک بهر
زهرا
زهرا زهرا
منزلگه وحی تو
آنجا که قدم بگذاشت
هیزم زچه آوردند
زهرا- زهرا- زهرا
شد آتش شیطانی
زدضربه عدو بر در
از میخ در خانه
زهرا- زهرا- زهرا

درپیش دو چشمانت
از حق همه بگذشتند
از جهل بپا کردند

زهرا- زهرا- زهرا
آمد بسوی مسجد
گفتار رسول حق
گفتازچه رو گشتید
زهرا- زهرا- زهرا
یا رب بحق خون
شرمنده مکن ما را
بر احتشام محزون
زهرا
زهرا زهرا

ای نور دل حیدر
ای بر حسنین مادر
آن روی نکوی تو
شد فاطمه بوی تو
آن قوم عدوی تو
ای بر حسنین مادر
شد جایگه دونان
جبریل امین هر آن
آن مردم بی ایمان
ای بر حسنین مادر
بر درگه ربانی
زان خصلت خصمانی
زهرا تو پریشانی
ای بر حسنین مادر
بستند کتف مولارا
طالب شده دنیا را
آن آتش عظما را
ای بر حسنین مادر
در دانه پیغمبر
شد بر همه یادآور
بر دین خدا کافر
ای بر حسنین مادر
پاک گل پیغمبر
یا رب به صف محشر
از لطف و کرم بنگر
ای بر حسنین مادر

ای کوثر و ای رضوان
زهرا
زهرا زهرا
ای زندگی هستی
ای گشته کبود از کین
بعد از تو علی مانده
زهرا
زهرا زهرا
آنجا که به امر حق
آنجا که ز تو بگرفت
ماندی کف نامردان
زهرا- زهرا- زهرا
زد شعله به در آتش
بشکست تو را پهلو
شد ناله بلند آندم
زهرا
زهرا زهرا
بردند بسوی مسجد
در بیعت خود بودند
بر صبر شده مامور
زهرا- زهرا
زهرا
شد ناطقه و می ریخت
گشتند همه دونان
این نائب بر حق
زهرا
زهرا- زهرا
از جمله محبان
از سینه زنان بگذر
بر حق علی مولا
زهرا
زهرا- زهرا

ای دختر پیغمبر
ای دختر پیغمبر
از خلقت و خوی تو
زهرا گل روی تو
در غربت و بی یاور
ای دختر پیغمبر
می کرد نزول قرآن
جبریل خدا فرمان
درمعرکه محشر
ای دختر پیغمبر
از ظلمت نادانی
و آن چهره نورانی
بابای من و حیدر
ای دختر پیغمبر
آن عاشق یکتا را
غافل شده فردا را
مولا زسوی داور
ای دختر پیغمبر
دُرّ از دهن و گوهر
شرمنده در آن محضر
بابای من است حیدر
ای دختر پیغمبر
زهرا تو بیا بگذر
از رحمت خود داور
بگذر ز همه یکسر
ای دختر پیغمبر

(نوحه) زبان حال خانم زهرا با سلمان

مولای من تنها شده ای سلمان- ای سلمان
از بار غم من قد خمیدم سلمان- ای سلمان
شد بی رمق کل وجودم سلمان
ای سلمان
اکنون بنفشه ایی کبودم سلمان- ای سلمان
بعد از پدر من بی کس و غریبم ای سلمان
دیگر ز غمها زار و بی شکیبم ای سلمان
سوزم ز غمهای علی حبیبم ای سلمان
ماندم میان کوچه من گرفتار ای سلمان
غیر از حسن آنجا نبودم غمخوار ای سلمان
زین امت بابم نشد کسی یار ای سلمان
آتش به خانه ام زدند شیاطین ای سلمان
بودم غریب و بی کس و بی معین ای سلمان
بستند مولا را به جرم تمکین ای سلمان
پهلوی من از ضرب در شکسته ای سلمان
محسن شهید این گروه پسته ای سلمان
این احتشام از غصه دل گسسته
ای سلمان
یارب بحق رنج و درد زهرا یا الله
بنما قبول از ما خدا عزا را یا الله
راضی زما شو ای خدای یکتا یا الله

تنها در این دنیا شده ای سلمان ای سلمان
بعد از پدر شادی ندیدم سلمان
ای سلمان

دانی که یاس خانه بودم سلمان ای سلمان
مولای من تنها شده ای سلمان
ای سلمان

شد رنج و غم روز شبان نصیبم ای سلمان

بیمارم و جایی که خود طبیبم ای سلمان
مولای من تنها شده ای سلمان
ای سلمان

اندر میان دشمنان غدار ای سلمان
سیلی به رویم زد لعین بی عار ای سلمان
مولای من تنها شده ای سلمان
ای سلمان

بین در و دیوار ماندم از کین ای سلمان
بابا صدا کردم در آندم غمگین ای سلمان
مولای من تنها شده ای سلمان
ای سلمان
فرزند من در خاک و خون نشسته ای سلمان
مولا از این غم گشته زار و خسته ای سلمان
مولای من تنها شده ای سلمان- ای سلمان
برهان محبان علی زغمها یا الله
بگذر ز عصیان همه به دنیا یا الله
مولای من تنها شده ای سلمان
ای سلمان

 

پیش واقعه

ای فاطمه جان نظربما کن

از روی عنایت

ما جمله محبان تو هستیم

جان ما فدایت

بین دیده ماگریان

اندر غمت ای جانان

جان ما فدایت

تو مظهر ایجاد جهانی

ای نور خداوند

کن عنایتی به این محبان

بر زینبت سوگند

تو یاور مولایی

تو نور تجلایی

جان ما فدایت

توشافعه روز جزایی

مام شهدایی

می سزد کنی کار خدایی

تو ناجی مایی

تو رهبر دنیایی

روشنگر عقبایی

جان ما فدایت

ای مظهر ایمان و دیانت

بودی تو امانت

بنهاده در این ره دل و جانت

کردند خیانت

تو نور خدا بودی

بر درد دوا بودی

جان ما فدایت

 

(نوحه)زبانحال خانم زینب برای مادر

من عزادارتو ام ای مادرم
در عزا بنشسته بابا در برم
فاطمه جان مادرم نور چشمان ترم
از چه رفتی از کنارم مادرم
رفته از کف اختیارم مادرم
بعد تو من بیقرارم مادرم
بهر تو چشم انتظارم مادرم
اشک می ریزد پدر اندر برم
شعله ی غم در دلم پیدا شده
اشک چشمانم بسان دریا شده
مرتضی از هجر تو شیدا شده
همنشین ناله و غمها شده
گویدت مادر علی بی یاورم
جسم رنجورت زخانه می برد
از چه از خانه شبانه می برد
پر شکسته را زلانه می برد
گویدم افغان مکن ای دخترم
دل گسستی از همه ای مادرم
رفتی و قلبم شکستی از برم
دیدگان را از چه بستی از حرم
نزد بابایت نشستی محترم
اشک می بارد برایت خواهرم
شد حسن گریان حسین نالان تو
کنج خانه نوگلان حیران تو
بیقراری می کنند طفلان تو
گشته بابا بعد تو گریان تو
بوتراب غمگین نشسته در برم
مادرا بنگر محبان از وفا
دیده گریان سینه کوبان با صفا
کن شفاعت روز محشر از خدا
احتشام دارد بنزدت التجا
جمله گریانند به قنبر بی حرم

 

نور چشمان ترم            دختر پیغمبرم
نور چشمان ترم            دختر پیغمبرم
ای مرا تاج سرم مادرم ای مادرم
ای گل سمین برم، مهربان ای مادرم
ای گل سمین برم، مهربان ای مادرم
دختر پیغمبرم، مهربان ای مادرم
نور چشم حیدرم، مهربان ای مادرم
نور چشمان ترم، دختر پیغمبرم
مرتضی تنها شده، مرتضی تنها شده
دخترت تنها شده، دخترت تنها شده
کودکان تنها شده، کودکان تنها شده
زینبت تنها شده، در غم عظما شده
نور چشمان ترم دختر پیغمبرم
روی شانه می برد، او شبانه می برد
مخفیانه می برد، او شبانه می برد
مخفیانه می برد، اوشبانه می برد
نور چشمان ترم، دختر پیغمبرم
ای عزیز داورم، مهربانی مادرم
مادر غم پرورم، مهربان ای مادرم
مادر گل پیکرم، مهربان ای مادرم
مادر گل پیکرم، بهتر از گل مادرم
نور چشمان ترم، دختر پیغمبرم
جان ما قربان تو، و آن لب خندان تو
در غم و حرمان تو، جان ما قربان تو
جان عالم جان تو، جان ما قربان تو
جان ما قربان تو، و آن لب خندان و
نور چشمان ترم، دختر پیغمبرم
در عزا بهرشما، نور چشم مصطفی
در عزا بهر شما، نور چشم مصطفی
از خطا و از گناه، نور چشم مصطفی
ای گل پاک خدا، نور چشم مصطفی
نور چشمان ترم، دختر پیغمبرم

 


یا زهرا (س) (نوحه)

 برلبم ذکرعلی و یا علی
این من و این ناله های هر شبم
این من و این جان رنجور و فگار
این در کاشانه این پهلوی من
گر بر آید شعله از کاشانه ام


بر لبم ذکر علی و یا علی

گر شود پر پر زجور ظالمان
گر شود نیلی ز سیلی صورتم
بشکند این گوشواره گوش من
گر شوم با موج آتش روبرو


باز می گویم به آواز جلی

گر بریزد خون پاکم بر زمین
گر رسد درپشت در جان بر لبم
محسنم گردد شهید ظالمان
کی جدا گردم من از مولای خویش


باز می گویم به آواز جلی

چون امام عالم امکان علی است
در خط مولای عالم مانده ام
گفته بابایم محمد (ص) این سخن
او ولی است و ولایت حق است


باز می گویم به آواز جلی

ای خدا حق وجود فاطمه
کن عنایت بر محبان علی
ده شفا بر کل بیماران دین
احتشامم تا به تن باشد روان

گویم از جان و دلم مولا علی

 

 

مطلبم باشد علی و یا علی
این من و این ذکر یا رب یا ربم
این من و این قلب زار و داغدار
این غلاف تیغ و این بازوی من
یا که گردد قتلگاهم خانه ام


مطلبم باشد علی و یا علی

غنچه نشکفته از جور خسان
مانده گر بیهوش و اندر حیرتم
گر رود ز آن ضربه از سر هوش من
گر رود مسمار در قلبم فرو


یا علی و یا علی و یا علی

گر بسوزد سینه و مهر جبین
پیش چشمم گر بمیرد زینبم
گر شوم مقتول ظلم ناکسان
از شماتت گر کنند قلبم پریش


یا علی و یا علی و یا علی

او ولی کردگار است او ولی است
تا به تن جان دارم و من زنده ام
بعد من مولا علیت اندر زمن
او به دین باب خوبم آبروست

یا علی و یا علی و یا علی

بگذر از جرم و خطای ما همه
بگذر از ما ای خدا جان علی
حق زهرا یاور دین مبین
در خط زهرا گذارم جسم و جان

یا علی و یا علی و یا علی

یا زهرا (س) (نوحه)

ای نور چشمان رسول یا زهرا یا زهرا
تو آفتاب روشن جهانی یا زهرا
بهر گنه کاران خط امانی یا زهرا
پرونده ی احباب خود و بخوانی یا زهرا
ای نورچشمان رسول یا زهرا یا زهرا


***

ما دیده گریان غم شماییم یا زهرا
بهر شما ما جمله جان فداییم یا زهرا
اندر غمت غمگین و در نواییم یا زهرا
ای نور چشمان رسول، یا زهرا یا زهرا


***

ای شافع روز جزا یا زهرا یا زهرا
داریم به نزدت التجا، یا زهرا یا زهرا
شو رهنما بهر خدا یا زهرا یا زهرا
ای نور چشمان رسول یا زهرا یا زهرا


***

یافاطمه بنما بما عنایت یا زهرا
گریان به رنج و درد و ابتلایت یا زهرا
از دل کنند روز و شبان صدایت یازهرا
ای نور چشمان رسول یا زهرا یا زهرا


***

ای رونق دین خدا وجودت یا زهرا
ذکر لبان انبیا سرودت یا زهرا
بر رنجهایت شد علی شهودت یا زهرا
ای نورچشمان رسول، یا زهرا یا زهرا

 

بنما عزا از ما قبول یا زهرا، یا زهرا
از خالق حیّ مبین نشانی یا زهرا
تو و دوستدار جمله شیعیانی یا زهرا
ما را مدینه نزد خود رسانی یا زهرا
بنما عزا ازما قبول یازهرا یا زهرا


***

ما جمله در دین حق خداییم یا زهرا
چشم انتظار مهدی از وفاییم یا زهرا
دستی بگیر از ما که بینواییم یا زهرا
بنما عزا از ما قبول یا زهرا یا زهرا


***

بنما ترحم تو بما یا زهرا یا زهرا
یاری نداریم جز شما یا زهرا یا زهرا
ما را مکن از خود جدا یا زهرا یا زهرا
بنما عزا از ما قبول یا زهرا یا زهرا


***

باشند محبان جمله جان فدایت یا زهرا
بر سینه و بر سرزنان برایت یا زهرا
دارند به حق از ظالمان شکایت یا زهرا
بنما عزا از ما قبول یازهرا یا زهرا


***

ای بانی ایجاد عالم بودت یا زهرا
ای غصه مهدی رخ کبودت یا زهرا
از احتشام بنما قبول عبودت یا زهرا
بنما عزا از ما قبول یا زهرا یا زهرا

نوحه خانم فاطمه زهرا (س) از زبان خانم زینب (س)

دل سنگ آب شد از درد و غمت


تو مهربانی مادرم

ای گل ناز پدرم

بی رمق مانده دو دستان گلت
غم عالمگشته مادر حاصلت
ز چه سوزد عزیز من دلت
دل سنگ آب شد از درد و غمت


تو مهربانی مادرم

ای گل ناز پدرم

غم و درد و غصه هات کُشته مرا
ناله روز و شبات کشته مرا
کبودی روی لبات کشته مرا
دل سنگ اب شد از درد و غمت


تو مهربانی مادرم

ای گل ناز پدرم

 همچنان شمع شوی آب برم
ناله های حسنین و خواهرم
شکوه زین قوم به جدم ببرم
دل سنگ آب شد از درد و غمت


تو مهربانی مادرم

ای گل ناز پدرم

ای خدا حرمت زهرای حزین
کن هدایت همه در راه یقین
احتشام خادم و محزون و کمین
دل سنگ آب شد از درد و غمت


تو مهربانی مادرم

ای گل ناز پدرم



 

شد علی دچار رنج و ماتمت


تو مهربانی مادرم

نور دوچشمان ترم

زرد گشته ز چه روی خوشگلت
شده ماتمکده مادر منزلت
ماندم حیران ز چشمای پرنمت
شد علی دچار رنج و ماتمت


تو مهربانی مادرم

نور دوچشمان ترم

اشک چشم و ناله هات کشته مرا
گریه های بی صدات کشته مرا
ماندم حیران تو و قد خمت
شد علی دچار رنج و ماتمت


تو مهربانی مادرم

نور دوچشمان ترم

بتو می سوزم و اشک پدرم
نیلگون روی تو گشته مادرم
پدرم گشته گرفتار غمت
شد علی دچار رنج و ماتمت


تو مهربانی مادرم

نور دوچشمان ترم

که گذشت از دل و جان در ره دین
بین تو احوال محبان غمین
همه گریان شده بر چشم نمت
شد علی دچار رنج و ماتمت

تو مهربانی مادرم

نور دوچشمان ترم

 

 

(درصورت لزوم به صورت نوحه هم خوانده می‌شود)

نوحه خانم زهرا (س)

امید زندگانی در جهانی خانم زهرا سلام
تویی عشق ازل تو جاودانی خانم زهراسلام
تو بانی بهر ایجاد جهانی خانم زهرا سلام
تو حلالی در عالم بهر مشگل خانم زهرا سلام

دل عشاق عالم بر تو منزل خانم زهرا سلام
به دریای غم ما گشته ساحل خانم زهرا سلام
به مولای جهان گشتی تو مایل خانم زهرا سلام
سلام ای بانوی فرد و یگانه خانم زهرا سلام
سلام ای بانوی گریان به خانه خانم زهرا سلام
سلام ای ذرائی پیش توخورشید
سلام ای مظهر ایجاد و امید
سلام ای مظهر تطهیر و پاکی
خانم زهراسلام
ز جور دشمنانت تو هلاکی خانم زهرا سلام
سلام ای گوهر رخشنده زهرا
خانم زهراسلام
سلام ای پرتو تابنده زهرا
خانم زهرا سلام
سلام ای آیه قرآن سلایت
سلام ای شیعیان گریان برایت
سلام ای روح پاک تو امانت
سلام ما به روح جاودانت
سلام ما به آیات خدایی
خانم زهرا سلام
سلام ما به روح آشنایی
خانم زهرا سلام

 

گل سرخ و امید و جاودانی خانم زهرا سلام
تو هم نور زمین و آسمانی خانم زهرا سلام
در ایجاد هر چه بهتر باشد آنی
خانم زهرا سلام
شده منزلگهت در جان و در دل
خانم زهرا سلام
محبت در جهان شد از تو حاصل- خانم زهرا سلام
رهانندی جهان از آب و از گل
خانم زهرا سلام
به غمهای علی بودی تو حائل- خانم زهرا سلام سلام ای بحر لطف بی کرانه- خانم زهرا سلام
ز بعد باب خوداندرزمانه
خانم زهرا سلام
سلام ای کوثر و یاسین و توحید
سلام ای مظهر الطاف جاوید- خانم زهرا سلام
سلام ای گوهر دنیای خاکی
خانم زهرا سلام
ز ضرب در تو زهرا سینه چاکی
خانم زهرا سلام
سلام ای شمع تابان، زنده زهرا، خانم زهرا سلام
سلام ای نطق تو کوبنده زهرا
خانم زهرا سلام
سلام ای آفرینش خاک پایت
سلام این احتشام گشته گدایت- خانم زهرا سلام
سلام ما به آن قبر نهانت
خدا گردیده زهرا نوحه خوانت- خانم زهرا سلام
سلام ما به نور کبریایی، خانم زهرا سلام
سلام ما به مام اولیایی خانم زهرا سلام

یا فاطمه زهرا (س) (نوحه)

ای گل باغ جنان                      نور کل آسمان
ای کتاب آفرینش را سبب
ای که ایجاد و جهان و روز و شب
ای گل باغ جنان                      نور کل آسمان
حق محبت را برایت آفرید
کون و امکان از تو گردیده پدید
ای امید ما سوا            بهترین نزدخدا
ای اساس خلقت و روح حیات
روح جاویدان کل ممکنات
ای امید عاشقان               در زمان امتحان
سوره یاسین و قدر و کوثری
همسر و الاتبار حیدری
ای گلستان وجود           فاطمه نام تو بود
فاطمه ذکر لبان حیدر است
اولیا الله را او مادر است
زینبین را مادر است           بر علی او یاوراست
این اساس و بودعالم فاطمه است
در تجلی گاه حق بی واهمه است
احتشام دارد غمت       گرید اندر ماتمت
ای گل باغ جنان             نور کل آسمان

 

ای عیان و ای نهان                        ای که نامت جاودان
ای که از سوی خدایی منتخب
بهر تو آماده شد از سوی رب
ای عیان و ای نهان                        ای که نامت جاودان
ای عزیز مصطفی نور امید
خلقتت از بهر مولا شد نوید
ای بهشت مصطفی         نور چشم مرتضی
بانی ایجاد کل کائنات
حق به قرآن گفته یا زهرا ثنات
بود تو بود جهان         بی امانان را امان
دختر نیک اختر پیغمبری
از تمام بهترین ها بهتری
حق وجودت را ستود           سوره ها بهرت سرود
انتخاب نام او از داور است
خاتم پیغمبران را دختر است
از همه خوبان سر است     دین حق را محور است
فاطمه زهراست و زهرا عالمه است
او شفیع و شافعه بهر همه است
بهر آن عمر کمت          از بلا قد خمت
ای عیان و ای نهان           ای که نامت جاودان

یا مولا- یا زهرا (نوحه)

ای سرور آزادگان یا مولا یا مولا
ای رنج زهرا در دلت نشسته یامولا
چشمش ز روی اهل خود ببسته یا مولا
دل از جهان و اهل خود بگسسته یا مولا

 

بنما قبول از ما عزا یا مولا یامولا
دستش ز جور ظالمان شکسته یامولا
بی یار و یاور گشته ای پیوسته یا مولا
شد از غم هجر پدر دلخسته یا مولا

ماندی غریب و بی معین یا مولا یا مولا

 ای گشته شرمنده زروی زهرایا مولا
دل بسته ی آن خلق و خوی زهرا یامولا
ماندی علی در آرزوی زهرا یا مولا

 

درحسرت روی نکوی زهرا یا مولا
دلگیر از دست عدوی زهرا یا مولا
اندر دلت شد گفتگوی زهرا یا مولا

ماندی تو تنها و غمین یا مولا یا مولا

گشتی به رنج و ماتمش گرفتار یا مولا
شدن دیدن روی عدو دل آزار یا مولا
ماندی تو تنها و غریب و بی یار یا مولا

 

از دست قوم ظالم گنه کار یا مولا
از بعد زهرا کس نشد خریدار یا مولا
اندر میان ظالمان غدار یامولا

ماندی به آه آتشین یا مولا یا مولا

هر نیمه شب آئی سر مزارش یا مولا
جویی تو از حال دل فکارش یا مولا
گویی حسینش گشته بی قرارش یا مولا

 

گویی ز غمهایت تو در کنارش یا مولا
سوزی بحال و بر دل و عذارش یا مولا
باشد ز تو زهرایم انتظارش یا مولا

ماندم غریب و دل حزین یا زهرا یازهرا

زینب کند بعد از تو خانه داری یا زهرا
اطفال تو بنشسته هر کناری یا زهرا
گشته حزان آن گلشن بهاری یا زهرا

 

قوتش شده بعد از تو گریه زاری یا زهرا
کار یتیمان گشته بی قراری یا زهرا
من مانده‌ام با حالت فکاری یا زهرا

شد حال و روزم این چنین یا زهرا یا زهرا

جان علی زهرا نگر محبان یا زهرا
اندر عزایت جملگی نواخوان یا زهرا
شو شافع در روزجزا به ایشان یا زهرا

 

گردیده از رنج و غم تو گریان یا زهرا
دارند امید از درگهت فراوان یا زهرا
بگذر زجرم دوستان یا زهرا

هست احتشامت کمترین یا زهرا یا مولا

نوحه خانم فاطمه زهرا (س)

ای همه هست من رفتی از دست من
ای امید زندگانی رفتی از دستم چرا
ای چراغ جاودانی رفتی از دستم چرا
از رسول حق نشانی رفتی از دستم چرا
ای گل رعنایم             بی تو من تنهایم

رفتی از دستم خدا یا مانده ام تنها غریب
بی قراری می کند دل رفته از دستم شکیب
گشته ام بیمار هجران بی قرارم ای طبیب
ای گل ای زهرایم             گل بی همتایم
بی تو ماندم در زمانه با غم دنیا دون
دم بدم رنج فراقت می کند دردم فزون
خواهم از هجران رویت جان رود از تن برون
ای گل گلهایم            نازنین زهرایم
نوک مسمار جفا قلب علی را پاره کرد
رنج فقدان تو زهرا حیدرت  آواره کرد
بی تو زهرایم ندانم رنج طفلان چاره کرد
نازنین زهرایم               بی تو من تنهایم
گرید از رنج تو ای زهرای من این احتشام
رنج عالم شد نصیبش ز آن گروه بی لجام
کس نمی شد هم سخن با او ولو هم یک کلام
ای گل گلهایم                        ای گل زهرایم

 

بی تو من تنهایم در عم عظمایم
ای هم شور جوانی رفتی از دستم چرا
آیتی از مهربانی رفتی از دستم چرا
با علی تو هم زبانی رفتی ازدستم چرا
مانده در غم هایم       گل بی همتایم
محنت دوران علی را گشته بعد تو نصیب
مانده ام غمگین و تنها در غم و رنج ای حبیب
شد قدم از غم کمان زین غصه و از این لهیب
مانده درغمهایم                           بی تو من تنهایم
از غمت گریم زدیده لیک زهرا اشک خون
چهره طفلان محزون گشته از غم نیلگون
از چه آزارت نمودند این لعینان زبون
بی تو من تنهایم                             در غم عظمایم
زینب و کلثوم را بی مادری بیچاره کرد
رنج تو زهرای من این زینبت غمخواره کرد
ماتمت بر ما عظیم است کی توان همواره کرد
در کف اعدایم                      مانده در غمهایم
گوید ای گردون چرا کردی به زهرا تلخ کام
بعد  بابش کس نمی گفت در جواب او سلام
مانده غمگین و پریشان فاطمه از این مرام
مانده در غمهایم                          در غم عظمایم

یا صدیقه کبرا

خدا ایجاد زهرا کرده این سان
تمام رمز و راز آشنایی
شرف داده است انسان را به زهرا
بر او جبریل شد گهوار جنبان
تکلم کرده زهرا با خداوند
بود زهرا همه آیات قرآن
به عشق و عاشقی مصداق زهراست
بود کون ومکان را نور مطلق
اساس خلقت است اصل حیات است
ز اسم اعظم خود کرده نامش
حقیقت منجلی از نام زهراست
بروز حشر روشن گردد این فصل
شفاعت بهر او ایجاد گشته
بگردش جمع مجنونان هستی
 همه گویند ما از عشق مستیم
کند زهرا ز بعد حق خدایی
همه جمعندیکایک باده نوشان
چه کوثر اشک زهرا در خروش است
کدامین باده آب کوثراست این
خدا حیدر نموده شوی زهرا
چو زهرا شد وجود پاک حیدر
از این هم رازی و درد آشنایی
امامت را چراغش روشن این جاست
چراغ طور را شایسته اش شد
تو زهرا راز حیدر را گواهی
ز اسماء خدایی زهره زهرا
صدیقه فاطمه راضیه عذرا
تو تاج افتخار عالمینی
تو را حق کرده الگو بهر عالم
زبان عشق قاصر در ثنایت
کیم من احتشام دل شکسته

 

بسان خود ولی درچهره انسان
به زهرا داده تا باشد خدایی
به زهرا کرده حق ایجاد حوا
خدا بخشیده بر او روح ایمان
خدا روحش به زهرا کرده پیوند
به عالم جان به احمد جان و جانان
دل عاشق بسان هفت دریاست
پس از یزدان خداوند است بر حق
وجودش باعث این کائنات است
جهان و هر چه در او هست رامش
جهان آفرینش جام زهراست
که بعد از حق بود او مالک اصل
جهان از مقدمش آباد گشته
ز جام عشق زهرا می پرستی
ز بعد حق همه زهرا پرستیم
هزاران جلوه ایزد نمایی
ز کوثر، کوثر زهراست جوشان
در این جا انبیا هم باده نوش است
دراین جا ساقی حیدر ساغر است این
بجز حیدر که بود هم خوی زهرا
به زهرا بود حیدر شیر داور
هویدا یازده نور خدایی
هدایت منبع اش از نور زهراست
رخ حیدر بسان آیینه اش شد
فروغی بی زوالی، نور ماهی
بتول و طاهره انسیه حورا
خدا بنهاده چندین نامت، کبرا
به شأنت بس که مادر بر حسینی
تو یکتا دختری از بهر خاتم
ثنایت گفته در قرآن خدایت
دل مجنون به تکریم تو بسته

نوحه خانم زهرا (س) – زبانحال خانم زینب (س)

ذکری که دل راه می بره- مادرم زهراست- مادرم زهراست

آن دل که خون شد زین جفا- آن دل مولاست- آن دل مولاست

 

زهرا گل حیدر
یگانه داور

 

شفیعه محشر
زهرا گل حیدر

آنکه شفیع در محشر است - مادرم زهراست - مادرم زهراست

نور خدای اکبر است - مادرم زهراست - مادرم زهراست

نور دل پیغمبر است - مادرم زهراست - مادرم زهراست

کاشف به کرب حیدر است  - مادرم زهراست - مادرم زهراست

از کل نسوان بهتر است - مادرم زهراست - مادرم زهراست

نامی که دل را می بره - مادرم زهراست - مادرم زهراست

ذکری که دل را می بره - مادرم زهراست - مادرم زهراست

آن دل که خـون شــــد زین جفا - آن دل مولاست - آن دل مولاست

زهرا گل حیدر
یگانه داور

 

شفیعه محشر
زهرا گل حیدر

آن‌که دل که بعد از او شکست - آن دل مولاست - آن دل مولاست


از هر دو عالم دل گسست - آن دل مولاست - آن دل مولاست

از هجر او هرگز نه  رست - آن دل مولاست - آن دل مولاست

از بعد او در غم نشست - آن دل مولاست - آن دل مولاست

از غیر زهرا دیده بست - آن دل مولاست - آن دل مولاست



آن دل کز این غمها به خست - آن دل مولاست - آن دل مولاست


آن دل که خون شد زین جفا - آن دل مولاست - آن دل مولاست


ذکری که دل را می بره - مادرم زهراست - مادرم زهراست

آن دل که خون شد زین جفا - آن دل مولاست - آن دل مولاست

زهرا گل حیدر
یگانه داور

 

شفیعه محشر
زهرا گل حیدر

زهرا عزیز ما سواست بهترین زهراست مادرم زهراست

کفو علی المرتضی ست- بهترین زهراست- مادرم زهراست

شفیعه روز جزاست- بهترین زهراست - مادرم زهراست

امید کل ماسواست- بهترین زهراست مادرم زهراست

زهرا بهردردی دواست بهترین زهراست - مادرم زهراست

او بهترین نزد خداست- بهترین زهراست- مادرم زهراست

انسیه و خیرالنساست- بهترین زهراست- مادرم زهراست

نور دو چشم مصطفی ست- بهترین زهراست مادرم زهراست

ذکری که دل را می بره- مادرم زهراست- مادرم زهراست

آن دل که خون شد زین جفا آن دل مولاست- آن دل مولاست

زهرا گل حیدر
یگانه داور

 

شفیعه محشر
زهرا گل حیدر

بشکسته قلب مرتضی از غم زهرا- از غم زهرا

گرید به درگاه خدا- زینب کبری- زینب کبری

ذکر لبش شد این دعا ای گلم زهرا- ای گلم زهرا

اندر کجا یابم تورا- ای گل رعنا- ای گل رعنا

ماندم چرا از تو جدا مادرم زهرا- مادرم زهرا

شد احتشامت درنوا- ای گل طاها- ای گل طاها

فکر غمت دل میبره- مادرم زهراست- مادرم زهراست

آن دل که خون شد زین جفا- آن دل مولاست- آن دل مولاست

زهرا گل حیدر
یگانه داور

 

شفیعه محشر
زهرا گل حیدر

 



یا فاطمه زهرا

مظلومه دوران
ای مادر خوبان
ای زار و پریشان
پیغمبر دوران
ای مظهر ایمان
بهترین نسوان
شد جمله حوران


زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان

سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک

ای حجت یزدان
ای مهر فروزان
بهرشه خوبان
شافع محبان
ای حافظ قرآن
از بهرت ثنا خوان
مظلومه‌ی دوران

زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان
زهرا جان

سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک

آب کوزه (زبانحال)

چومجتبی ز عطش آب کوزه را نوشید
بروی خاک بغلطید و زد ندا خواهر
بگفت زینب غمدیده ام مکن افغان
بیار طشت برم زینبا مکن زاری
نما تو جمع برم جمله کودکانم را
مکن تو شیون و افغان و این دلم مشکن
مکن تو گریه چرا موسم فغانت نیست
بکن تو گریه زمانی که بی پسر گردی
بکن تو گریه زمانی که جمله یارانت
بکن تو گریه زمانیکه بی حسین مانی
بکن تو گریه زمانی که ناقه عریان
زدیدگانت اگر احتشام اشکی رفت

 

هزار پاره دلش شد زدیده خون بارید
بیا بیا که دگر کار مجتبی شد سر
هزار پاره دلم ز آب کوزه گشت بدان
بروحسین بیاور مکن عزاداری
بیار در من غم رسیده گانم را
بیا برم بنشین تا بگویمت ز محن
هنوز غم تو ندیدی فغان و گریه ز چیست
بکن تو گریه زمانی که خون جگر گردی
بروی خاک و بخونند غمگسارانت
شود شهید چو عباس ماه تابانی
شوی سوار حسین نوک نی کند جولان
حسن چو گشت شفیع حق تو را نگیرد سخت

 

یا امام حسن مجتبی (ع)

نور یزدان می درخشد از جمال مجتبی
عاشقی معشوق جو و دلبری درد آشنا

 

گشته مجموع خصالش همچنان ذات خدا
محرم اسرار یزدان بر رضای حق رضا

نام شیرین حسن بر درد بی درمان دوا

ماه و خورشید از حسن بنموده کسب آبرو
دیدن رویش برای کائنات است آرزو

 

از حسن خوش بو شد عالم عطر داردمشکبو
او محمد صولت و حیدر سخن زهر است خو

شاخه طوبا است او و همچو احمد در سخا

ای حسن ای جایگاهت صدر کل کائنات
ای حسن ای عقل عالم در بر صبر تو مات

 

ای حسن ای بود تو رونق به کل ممکنات
ای حسن ای آنکه عالم محو دیدار لقات

ای کریم اهل بیت ای رونق روح دعا

وارث دین خدا بعد از علی المرتضی
رهنمای مسلمین و ره رو راه خدا

 

در کفت تیغ دو پیکر در کف دیگر لوا
کرده ایی تقسیم مالت با فقیر و بینوا

سبط اکبر، اختر تابنده ایی بر اولیا

روی تو شمع فروزان عالمی پروانه ات
جمع حوران جنان دور دی کش میخانه ات

 

یک جهان دل گشته مفتون تو و دیوانه ات
هر دو عالم چون گدایان بر در شاهانه ات

همچو حیدر در جهاد نفس هستی مقتدا

ای که علم و حلم تو شد رونق دین مبین
قاتل تو مونست بود همچو مار آستین

 

ای که نور معرفت بخشیده بر اهل یقین
ای که شد نامردمی ها از برایت زهر کین

صبر تو بنیان نموده نهضت اندر کربلا

ای فدای غربت تو عاشقان بی قرار
ای گل باغ جنان ای کرده غربت اختیار

 

تا به کی در حسرت دیدار باشیم انتظار
تا به کی در آفتاب گرم باشداین مزار

احتشام اندر بقیع گرید بصد شور و نوا

خون شد از رنج تو قلب هر دو عالم مجتبی
احمد و عذرا و حیدر غرق ماتم مجتبی

 

شد سیه پوش در جنان از بهرت آدم مجتبی
دیده گان هر دو عالم از غمت نم مجتبی

گرید از بهرت بقیع هر روز و هر شب مجتبی

 

پیش واقعه امام مجتبی (ع)

ای وای شد مسموم کین سبط پیغمبر
شد در مدینه محشری زین غم نمایان
شیر خدا با فاطمه دارند افغان
ای وای شد مسموم کین سبط پیغمبر
نوشید چون زهر جفا فرزند حیدر
در منزل خود مانده ام بی یاور و یاور
ای وای شد مسموم کین بسط پیمبر

از زهر اسماء لعین الله اکبر
ختم رسولان در جنان با قلب سوزان
باشند با محنت قرین الله اکبر
از زهر اسماء لعین الله اکبر
شد بر سما فریاد آن محبوب داور
شد پاره قلبم از جفا اسماء کافر
از زهر اسما لعین الله اکبر

پیش واقعه امام مجتبی (ع)

از زمین تا به سما ماتم عظما است فلک
ای امان قتل حسن زاده زهرا است فلک
ماتم بوالحسنی شور حسینی برپاست
درجنان سینه زنان حضرت زهرا است فلک
آه از آندم که حسن جام بلا را نوشید
زین غرا لرزه به افلاک و جهان است فلک

 

شور و غوغاست فلک
شور و غوغاست فلک
ناله درعرض و سماست
شور و غوغاست فلک
از سما خون جوشید
شور و غوغاست فلک

نوحه امام حسن (ع)

ای حسن ای نور پاک جاودان
ای که جان عالمی وعاشقان

عاشق روی توگردیدم حسن


***

 

ای امام و رهبر این شیعیان
عاشق روی توگشتند درجهان

عشق خوبت را پسندیدم حسن


***

ای حسن ای نور پاک مرتضی
سبز پوش عالم عشق و دعا
ای گل یاسین و جاویدم حسن


***

هیچ کس چون تو چنین خصمی نداشت
زهر کین را اندر آن کوزه گذاشت
ای به فردایی تو امیدم حسن


***

شد دلت از زهر کینه پاره یار
بهترین بودی به نزدکردگار
کی کنی از عشق نومیدم حسن


***

نعش خونینت  نمودند تیر بار
تیره سازند بر عزیزان روزگار
احتشامم بر تو بالیدم حسن


***

ای خدا بنگر محبان حسن
سینه ز نهای پریشان حسن
دور قبر تو بگردیدم حسن

 

ای که پیروز آمدی از امتحان
ای امام و رهبر هر دو جهان

عاشقت گشتم تو دیدم حسن


***

 

ای که عاشق بر تو هر پیر و جوان
ده جوابی‌ای امام انس و جان

عاشقت گشتم تو را دیدم حسن


***

ای که بودی جسم وجان مصطفی
ای که عالم بر تو کرده اقتدا
عاشقت گشتم تو را دیدم حسن


***

تخم ظلم و بی وفایی را که کاشت
لخت خونین جگر در طشت نگاشت
عاشقت گشتم تو را دیدم حسن


***

ای خدا بودی ز احمد یاد گار
بهر شیعه گشته ای تو افتخار
عاشقت گشتم تو را دیدم حسن


***

خواستند بر پا نمایند کارزار
لیک گشتند آن لعیان شرمسار
عاشقت گشتم تو را دیدم حسن


***

ذاکرین و نوحه خوانان حسن
مستمع بانی گریان حسن
عاشقت گشتم تو را دیدم حسن

پیش درآمد

با ذکر حسن، حسن، حسن می گویم
بر نور دل علی، محمد(ص)، زهرا

 

از لطف خدادیدن رویش جویم
عطر گل رویش زجنان می بویم

پیش واقعه آقا امام حسن مجتبی (ع)

زینب سرت سلامت
بر خبر و ناله سر کن
آتش به خشک و تر کن
بر گو حسین بیاید


دیدار بر قیامت
شال عزا به بر کن
یک عالمی خبر کن
طفلان خبر نماید

رفته حسن ز دنیا
رفته حسن ز دنیا
رفته حسن ز دنیا
رفته حسن ز دنیا

نوحه امام مجتبی (ع)

ای نشان غربت تو تربت ویرانه ات
ای کریم با کرامت یا حسن
آشنایی با غم غربت میان خانه ات
چون تو کس نبود غربب اندر دل کاشانه ات
*** ای گل زهرا حسن ***
ای نشان غربت تو تربت ویرانه ات
***ای کریم با کرامت یا حسن***
قتلگاهت بسترت شد، خانه ات زندان دل
جعده از نامهربانی کرده عالم را خجل
***یوسف زهرا حسن***
ای نشان غربت تو ترتب ویرانه ات
***ای کریم با کرامت یا حسن***
کس ندیده هم چنان تو در جهان یاری غریب
مبتلا بر درد جانسوزی ولی هستی طبیب
***شد جگر خونین حسن***
ای نشان غربت تو تربت ویرانه ات
***ای کریم با کرامت یا حسن***
مادر گیتی چو تو مظلوم در دنیا نزاد
 زهر درکامت نمودند غاصبان عدل و داد
***تیر باران شد حسن***
ای نشان غربت تو تربت ویرانه ات
***ای کریم با کرامت یا حسن***
زد چو سیلی بر رخ زهرا میان کوچه ها
دست مادر را گرفتی بهر او گشتی عصا
***گفته ایی مُردم خدا***
ای نشان غربت تو تربت ویرانه ات
ای کریم با کرامت یا حسن
عاقبت اندر بقیع جا کردی ای نور امید
بعد بابت اولین بودی که بر زهرا رسید
***رفت از دنیا حسن***
ای نشان غربت تو تربت ویرانه ات
***ای کریم با کرامت یا حسن***

 

قبر تو شمع بقیع دلها همه پروانه ات
تو غریب و بی کسی اندر وطن
یک جهان دل در غم تو، عاشق و دیوانه ات
زهر کین را همسرت جا داده در پیمانه ات
*** بیکس و تنها حسن ***
قبر تو شمع بقیع دلها همه دیوانه ات
***تو غریب و بی کسی اندر وطن***
همسر نامهربانت زد شرر بر آب و گل
کفتن این جمله می سازد دلم رامضمحل
***بیکس و تنها حسن***
قبر تو شمع بقیع دلها همه پروانه ات
***تو غریب و بی کسی اندر وطن***
چون تو مولای دو عالم کس نباشد غم نصیب
یاور هر دردمندیی بر غریبانی حبیب
***خواهرش غمگین حسن***
قبر تو شمع بقیع دلها همه پروانه ات
***تو غریب و بیکسی اندر وطن***
در وطن بودی تو تنها ز آن گروه بد نهاد
کی رود تشییع جسم اطهر و پاکت زیاد
***شد بقیع بر او وطن***
قبر تو شمع بقیع دلها همه پروات
***تو غریب و بی کسی اندر وطن***
کودکی شش ساله بودی مانده حیران زین بلا
بهر مرگ خود نمودی در بر ما در دعا
***روحم از تن شد جدا***
قبر تو شمع بقیع دلها همه پروانه ات
تو غریب و بی کسی اندر وطن
قلب صد چاکت حسن جان بهر مادر می طپید
احتشام این سان جفا کس اندر آن دوران ندید
***بی کس و تنها حسن***
قبر تو شمع بقیع دلها همه پروانه ات
***تو غریب و بی کسی اندر وطن***

 یا امام مجتبی

ای صابر دوران
از زهر لعنیان
در خانه‌ات ای جان
ای حجت یزدان
ای مظهر احسان
ای شاه کریمان

حسن جان
حسن جان
حسن جان
حسن جان
حسن جان
حسن جان

سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک

ای کشته‌ی دونان
ای مظهر ایمان
لطف تو فراوان
خورشید درخشان
لطف تو فراوان
خورشید درخشان

حسن جان
حسن جان
حسن جان
حسن جان
حسن جان
حسن جان

سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک

 یا علی

یا علی ای پاک بازان را دلیل
یا علی ای زینت عرش خدا
یا علی ای عرش حق را افتخار
یا علی ای باعث اثبات رب
یا علی ای راد مرد بی مثال
یا علی ای رونق دین مبین
یا علی ای وارث دین خدا
یا علی ای مرد میدان ستیز
یا علی ای غمخور درماندگان
یا علی ای بحر جود سرمدی
یا علی ای مخزن اسرار رب
یا علی ای دردمندان را معین
یا علی ای روح پاک کردگار
یا علی ای علم و حلم اوصیا
یا علی ای کرده تعلیم ملک
یا علی ای در وفاداری اصیل
یا علی ای بحر عشق لم یزل
یا علی ای معدن جود و سخا
یا علی ای تومعین احتشام

یا علی ای عاشق رب جلیل
یا علی ای باعث ایجاد ما
یا علی ای باعث لیل و نهار
یا علی ای راز نامعلوم شب
یا علی ای مجمع گل خصال
یا علی ای رهرو رراه یقین
یا علی ای اولین در  اقتدا
یا علی ای کرده معبودت عزیز
یا علی ای رهنمای عاشقان
یا علی ای باب علم احمدی
یا علی ای عالم از تو در عجب
یا علی ای دست حق در آستین
یا علی ای مصطفی را یادگار
یا علی ای رهنمای اولیا
یا علی ای منبع نور فلک
یا علی ای عاشق حق را دلیل
یا علی ای گشته ایجاد از ازل
یا علی ای داده بر امکان صفا
یا علی ای ابتدا و اختنام


یا علی

تهنت گویا ملایک  بر زمین
کعبه را پندار نیک آراسته
شادی بنت اسد شد جاودان
چشمه ی جوشان خورشید ولا
نور باران بود بیت پاک حق
تا سه روز در خانه امن خدا
عاشقان در گرد کعبه منتظر
شد برون از بیت حق بنت اسد

داد کودک را در آغوش رسول

نام وی از جانب حق شد علی
دیدگان بر روی احمد باز کرد
عشق خودبا عشق احمد ساز کرد
بهره می برد از وجود مصطفی
در رکاب حق حقیقت ساز شد
اولین مرد مسلمان شد علی
از حقیقت یافت راه حق شدن
شد علی و شد ولی و شد وصی
باعث و بانی عالم بود و بود
او ولی بود و ولایت دار حق
علم حق و حلم حق و دست حق
شیر حق بود و بحق در کار حق
مدح مولا را خدا تحریر کرد

روز مولود امیرالمومنین
در تجلّی شد از این اهل یقین
زین تولد در مکانی این چنین
در تجلی شد صبور صابرین
کعبه روشنتر ز جنات برین
بود تا شد آنکه مولاالمتقین
کی رسد مهمان رب العالمین
داشت در آغوش طفلی مه جبین
تا شود همچون محمد او امین
شد علی از نام رب الاکرمین
عالم امکان به او گفت آفرین
تا که شد عشقی جهان سوز آتشین
تا که گردد در ره دین بهترین
تا که شد مولای ما یعسوب دین
در حقیقت بود مردی راستین
شد تجلی گاه انوار مبین
شد امیر و شد امین با حق قرین
محور آموزش دین نوین
در ره معبود بود او اولین
منجلی بود از علی در آستین
از غم درماندگان می شد حزین
احتشام در راه عشقش کمترین

دو بیتی

میلاد علی بر همه گان باد مبارک
هم صحبتی و هم دلی یار و رفیقان

هم روز پدر بر پدران باد مبارک
در مولد این کعبه جان باد مبارک

 

دوبیتی

عیدغدیر بر همه عالم خجسته باد
روز تولد است امامان عشق را

 

احقاق حق به اسوه آدم خجسته باشد
این انتخاب حضرت خاتم خجسته باشد

(علی حیدر کرّار – علی بر همه کس یار)

علی شاه ولایت به همه خلق جهان است.

ولایت ز علی ابن ابی طالب و از بهر جهان امن و امان است

علی زمزمه هر دل آگاه، علی عشق خداوند کریم است.

علی حجت پاک است و علی بر همه خلق امیر است و زعیم است.

علی مرحم هر در دو علی کاشف هر درد و علی از غم هر دوست غمین است.

علی کنگر عرش است و علی لنگر فرش است و علی باعث ایجاد زمین است.

علی دین مبین است و امین است و امین ابن امین است.

علی روح دعا کان سخا مظهر احسان خدا بهر همه بنده غمدیده غمین است.

علی روح غدیر است و به اسلام امیر است و مدیر است و سفیر است.

علی منتخب از جانب حق- نور خداوند بما امت مظلوم بود راهنما همچو خداوند کریم است.

خدا گفت به جبریل امین گو به محمد (ص) که علی منتخب ماست که علی فرداست و اعلاست.

علی رونق این دین مبین است. علی راهنما بر همه ای اهل یقین است و علی منتخب از جانب اله است.

علی ذکر لب نوح و سلیمان نبی عیسی مریم و کلیم الله و إبن حضرت خاتم

علی برگ برات همه مردم عالم زهر غصه و هر غم

علی بعد خداوند کریم است و رحیم است و علی واقف اسرار وجودی دو عالم.

علی حجت یزدان علی مظهر ایمان علی عین خداوندی منان علی عالی واعظم

علی استاد جهان ز اول آدم به همه خلق جهان جمله رسولان خداوند کریم هستی خاتم

علی باب نجات است علی آب حیات است علی روح رهاننده عالم بود از هر غم و ماتم

علی حیدر کرّار علی بر همه کس یار علی مونس هر مانده و درمانده بر جمله ضعیفان جهان یار

علی مظهر عشق است و علی عاشق عشق است و علی بر همه عشاق جهان دلبر و دلدار

علی کان وجود است علی معدن جود است علی اصل سجود است علی عبد و عبود است

علی راز و نیار است علی محرم راز است علی پاک و منزه و عاری ز همه قید و قیود است

علی هم سنگ رسولان چو محمد (ص) که مهمان شده در عرش خدا همچو رسول است.

علی باب نجات همه عالم ز جهیم است و علی زوج بتول است.

علی عین تجلی گه ذات است علی محرم اسرار و صفات است. علی حج و زکات است و برات است و نجات است.

علی محرم اسرار خداوند کریم است و رحیم است و قسیم است و علی مجمع خوبی صفات است.

علی رمز عبور هم خوبان ز سر پل صراط است علی مهر قبولی همه راز و نیاز است و نماز است.

علی کاشف اسرار ممات است صراط است و ثبات است و علی سوز و گداز است.

علی بهر من شیعه عاشق همه در سوز و گداز و تب و تاب است.

علی باب نجات است علی حیدر و هم صفدر و هم کوثر و هم آب حیات دیده پر آب است.

علی راهنمای همه عالم هستی فقط اوست که امیرالمومنین است.

بزن دست تو ای شیعه به دامان علی آنکه امیر است و مدیر است و امین است و امیرالمومنین است

احتشام بریز اشک به مظلومی آقا که مظلومترین فرد در ایام امیرالمومنین است.

یا علی

آنکه شه بر همه ملک جهان بود علی بود
آنکه عشقش بدل پیر و جوان بود علی بود

 

آنکه واقف به همه سر نهان بود علی بود
آنکه از روز ازل بود و عیان بود علی بود

آنکه مهدش حرم مالک جان بود علی بود

آنکه ایجاد از او کون و مکان بود علی بود
آنکه واقف ز کران تا به کران بود علی بود

 

آنکه در کون و مکان در طیران بود علی بود
آنکه رونق به جهانی بود و جهان بود علی بود

آنکه عاری ز همه حدس و گمان بود علی بود

آنکه در عشق و وفا پیر مغان بود علی بود
آنکه سر خیل محبان زمان بود علی بود

 

آنکه نامش هم جا ورّد زبان بود علی بود
آنکه جانان به همه عالم جان بود علی بود

آنکه عاشق بد و معشوق جوان بود علی بود

آنکه بر تارک اسلام نشان بود علی بود
آنکه بودش سبب امن و امان بود علی بود

 

آنکه بر جسم رسول روح و روان بود علی بود
آنکه یاور به همه پاک دلان بود علی بود

آنکه دیدار رخش ملک جنان بود علی بود

آنکه در وقت فضا سر زسران بود علی بود
آنکه در رزمگه افضل زیلان بود علی بود

 

آنکه درگاه غزاتیر پران بود علی بود
آنکه آزرده از او خصم و خصان بود علی بود

آنکه بر لشگر دین تاب و توان بود علی بود

آنکه در لطف و سخا سرزشهان بود علی بود
آنکه قدش ز غم خلق کمان بود علی بود

 

آنکه فکر فقرا روز و شبان بود علی بود
آنکه از رنج یتیمان به فغان بود علی بود

آنکه شیوا به سخن بود بیان بود علی بود

آنکه یاور به رسول دو سرا بود علی بود
آنکه کارش همه تسلیم و رضا بود علی بود

 

آنکه خالص به بر ذات خدا بود علی بود
آنکه آزرده زرنج فقرا بود علی بود

(احتشام) آنکه رضا بهر رضا بود علی بود

(یاعلی) واقف اسرار نهان است علی (یا علی)

ای ذات تو هستی جهان رابانی
اسرار جهان را ز ازل می دانی

 

تو واقف علم عالم امکانی
افکار نهفته بشر می خوانی

یاور به محمد (ص) عاشق یزدانی

ای نور تو روشنگر ملک دلها
ای واقف اسرار جهان بالا

 

ای اول و آخر جهان و عقبی
ای آنکه تویی شفیع به روز فردا

معشوق جهان و عاشق ربانی

حق فاطمه بهر تونموده خلقت
بخشید بر او در دو جهانش رفعت

 

ز انوار وجود خویش دادش طلعت
همراه تو بر پا به نماید نهضت

با فاطمه یافت امامتت سامانی

تو رهبر دین و مالک جانهایی
یعنی که تو صاحب همه دنیایی

 

تو فاتح روح و باطن دلهایی
دنیا چه بود تو مالک عقبایی

معشوق دوعالمی بعاشق جانی

عشق تو دل جهانیان شیدا کرد
بگذشت ز غیر تو جهان حاشا کرد

 

هر کس که شد عاشق تو خود پیدا کرد
با دل بسر کوی ولا ماوا کرد

یعنی که مرا تو جانی و جانانی

تو مالک حُسنی و شه مردانی
در نام یدالله، مرد هر میدانی

 

در بحر وجود گوهر غلطانی
تویاور دین و حافظ قرآنی

ای فخر وجود تو باعث ایمانی

شب تا به سحر اشک تو می دید علی
از باغ وجود غنچه می چید علی

 

شب تا به سحر راز تو بنشید علی
شب پرده صبح ز هجر بدردید علی

گفتا زچی ای صبح تو در جولانی

ای عاشق بیدار شبان تا به سحر
ای اهل نظر که عاشق هستی به نظر

 

ای برده غذا بهر یتیمان با سر
داری ز دل خسته عشاق خبر

ما عاشق دردیم تو خود درمانی

ای شه زعنایت به گدایان بنگر
بنمای مس جان و دل ما گوهر

 

ما را مکن امتحان در این ره دیگر
چون آه تو دارد بدل سنگ اثر

بنگر تو به احتشام چون سلطانی

یا علی (ع)

مست تولای توام یا علی یا علی و یا علی و یا علی
دل شده در کوی ولای توام
مانده سر کوی تمنا غریب
عقل بشر مات تو و حسن تو
حسن خدایی همه اندر تو جمع
حق بتو داده است خدایی خود
در صفت جود و سخا بی نظیر
ای به سجودت همه عالم شهود
ای همه عمرت شده راز و نیاز
غیر خدا کس نشناسد تو را
ای که از اول تو و آخر تو یی
غیر تو نبود به جهان سروری
چون تو پناهی به همه بی پناه
دست بگیری تو از این احتشام

 

عاشق و شیدای تو ام یا علی یا علی و یا علی و یا علی
غرق تمنای توام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
گم شده پیدای تو ام
یا علی و یا علی و یا علی
 محو سراپای تو ام یا علی – یا علی و یا علی و یا علی
گرم تماشای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
محو تجلای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
واله این رای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
دل شده بینای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
غرق به دریای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
عاشق و رسوای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
سائل تنهای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
زار و شکیبای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
من به تمنای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی
خاک کف پای تو ام یا علی
یا علی و یا علی و یا علی

 

یا علی

علم را دریا بی پایان علی است
اولین مخلوق عالم در وجود
آنکه قرآن زنده کرد، بعد از رسول
علم حق بی منتها در عالمین
کشتی امن خداوند و رسول
دربر جهل و فساد مشرکین
آنکه با اخلاص جان را می گذاشت
آنکه درمیدان عَمر آمد به جوش
تک سوار عشق اندر کارزار
آنکه روشن شد ز نورش عالمین
در دل تاریک شبها خرقه پوش
آنکه اشکش همچنان طفل یتیم
آنکه میلادش به بیت کعبه بود
آنکه اول بود و اول است و هست
آنکه در میدان عشق و عاشقی
احتشام با این همه شوکت که داشت

 

نا خدای کشتی جانان علی است
با رسول الله هم پیمان علی است
روح پردازشگر قرآن علی است
علم حق را چشمه جوشان علی است
در دو عالم نوح و کشتیان علی است
مرد میدان دار این طوفان علی است
در ره دین مرد با ایمان علی است
مسلمین را کردکار آسان علی است
مرد میدان جفاکاران علی است
همچنان خورشید شد تابان علی است
نان طفلان می برد هر خان علی است
بهر مظلومان شود باران علی است
خانه زادحضرت یزدان علی است
تا ابد او هست و تا پایان علی است
هم ترازش نیت در جولان علی است
اولین مظلوم در دوران علی است

دو بیتی

زیبا ترین واژه ها، نام علی المرتضی
او قاسم نار و نعیم، او روح رضوان و نسیم

**

از بام سحر، سحر توبیدار مشو
در مسجد کوفه مرد حق بیدار است

**

من در نجفم بیا نجف حال کنیم
در خلوت دل ز عشق رازی گویم

 

او هم علی و هم ولی، بعد از خدا باشد خدا
او چون خدا باشد کریم، کی از خدا باشد جدا

**

با چرخ گنه کار میا یار مشو
ای صبح میا تو هم گرفتار مشو

**

از جان گذریم و دل سبک بال کنیم
شکرانه حق ز حسن و اقبال کنیم

میلادعلی نور خداوند جلی باد مبارک

میلاد علی نور خدا باد مبارک
این خرّمی ارض و سما بادمبارک
دیدار علی نور خدا باد مبارک
انوار خدا در همه جا باد مبارک
پیدایش نور ازلی باد مبارک
روز پدر و روز علی باد مبارک

 

عید همگان در همه جا باد مبارک
عید همه اهل و ولا باد مبارک
میلاد علی شیر خدا باد مبارک
دیدار علی عین خدا باد مبارک
در کعبه حق نور علی باد مبارک
از چهر علی نور علی باد مبارک

نجف شیر خدا این جا

دلا آن با وفا این جا
چو بی تابی بیا این جا
دلمجنون بیا این جا
تو ره جویی بیا این جا
مکان عارفان این جا
حبیب با وفا این جا
گهر این جا متا این جا
فلک این جا و فرش این جا
مسیح این جا خلیل اینجا
تمام اولیا این جا
گل این جا گل ستان این جا
علی شمس الضحا این جا
ولی این جا علی اینجا
بریز اشک احتشام اینجا

نگار خوش لقا این جا
صفایابی بیا این جا
مر و هامون بیا اینجا
سخا جویی بیا این جا
مکان عاقلان این جا
طبیب خوش نوا این جا
کریم و با سخا این جا
جنان این جا و عرش این جا
مکان جبرئیل این جا
تمام ماسوا این جا
بهار بی خزان این جا
علی بدر دو جا این جا
نبی این جا صفی این جا
بکن عالم خبر این جا

مه عالم نما این جا
وفا یابی بیا اینجا
مشو در خون بیا این جا
ز هر سویی بیا این جا
مکان عاشقان این جا
دوا این جا شفا این جا
محل کیمیا این جا
ز عرش اعلاترش اینجا
بهر دردی دلیل اینجا
تمام فیضها این جا
مکان بلبلان این جا
علی دردآشنا این جا
سخن این جا جلّی این جا
ثمر این جا اثر این جا

گل باغ خدا این جا
گل افزون بها این جا
علی المرتضی این جا
وصی المصطفی این جا
ره مقصود ما این جا
علی مشکل گشا این جا
ره لطف خدا این جا
خدا را کعبه ها این جا
اساس و ابتدا این جا
علی دست خدا این جا
نوای جان فزا این جا
علی آن مقتدا این جا
جلال و اقتدا این جا
علاج درد ها این جا

 نوحه یا علی

ای مظلوم دوران
ای مظهر ایمان
ای حافظ قران
ای کشته‌ی دو نان
از بهر یتیمان
ای گشته پریشان

علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان

سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک

ای حجت یزدان
ای شمع فروزان
روشنگر ایمان
ای گذشته از جان
نان آور طفلان
از بهر غریبان

علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان
علی جان

 

سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک
سلام علیک

یا محمد

چشم دو عالم به جستجوی محمد (ص)
دیده عالم همه بسوی عطایش
خلقت کون و مکان و عالم هستی
جمله عشاق بیقرار زمانه
خلقت عشق از ازل نموده خداوند
بنده برگردگار و سرور خلق است
شد بجهان آشکار دین خدایی
خوانده خدا خلق او عظیم به قرآن
بر در اکرام او گدا شده شاهان
شد قمر از معجزش دو نیمه بعالم
از دل مجنون تو آرزوی رخش کن
آرزوی دیدن احتشام ز دل کرد

روشنی دیدگان ز روی محمد (ص)
زنده دو عالم به حسن و خوی محمد
کرده خدا از برای روی محمد
بسته دل و جان بتار موی محمد (ص)
در طلب چهره نکوی محمد (ص)
برده از عالم دل عطر و بوی محمد (ص)
از کرم و لطف و آبروی محمد (ص)
خوار و زبون شد برش عدوی محمد (ص)
شاه و گدا هر دو روبسوی محمد (ص)
قدرت حق بود و گفتگوی محمد (ص)
تا که نشینی تو روبروی محمد (ص)
تشنه زم زم دل از صبوی محمد (ص)

 


یا محمد

چشم جهان روشن از لقای محمد (ص)
هر دو جهان بسته دل بسوی عطایش
سرور و سالار انبیاء زمانه
جمله ایجاد این جهان شده یکسر
رونق دین خدا بعالم هستی
کرده عزیزش خدا به عالم امکان
جمله عشاق بیقرار لقاش
از نگهش شد قمر دو نیمه و یک شد
لشکر جهل از جهان گریخت چو برخاست
جهل گریزان و مهر و لطف بقا یافت
مظهر لطف و سخا و رحمت حق است
لب تو فرو بند احتشام ندانی

باز زبان هایی پی ثنای محمد (ص)
جمله شاهان شده گدای محمد (ص)
گشته گل روی جانفرای محمد (ص)
خلق پی روی با صفای محمد (ص)
گشته ز اخلاص و از سخای محمد (ص)
عرش برین گشته جای پای محمد
برده دل از ماسوا لقای محمد (ص)
داده چنین قدرتش خدای محمد (ص)
بهر نجات جهان ندای محمد (ص)
از کرم و رحمت و بقای محمد (ص)
کان سخای خدا برای محمد (ص)
گفتن یک جمله در رسای محمد (ص)

دو بیتی

تویی روز و تویی شام و سحرگاه
تویی درد و تویی درمان تویی راه


***

عید مبعث، عید پاک سرنوشت
شد یتیم مکه مبعوث خدا


***

تهنئت گویان ملائک بر زمین
بر درش خادم چو جبرئیل امین

 

***

تویی شوق و تویی شور و تویی آه
تویی خورشید بر ما و تویی ماه


***

سرنوشت شیعه را یزدان نوشت
بت پرستی رفت و هم دیر و کنشت


***

 

 

گشته میلاد رسول آخرین
هر دو عالم گفته از دل آفرین


***

جلال احمد

حق داده جلال خود به احمد یکجا
یک گمشده ای که داشت این عالم خاک
حق داد چو حسن و روی زیبایش گفت
ای زینتی وجود در ممکن ذات
هر حُسن که داشت آدم و عالم پاک
اسرار جهان و عشق جانان دادیم
تو ظاهر و باطن جهان هستی
هم عاشق و معشوق توئی در عالم
تو شمع فروزان به تجلّی گه ذات
از شمع وجودت شده عالم روشن
تو شافع امتی بروز عقبی
گر هست کرامت و سخا در عالم
گردیده ببیند دو جهان از رخ تو
دریاب تو احتشام را ای مولا

از علم لدونی دل او شد دریا
از لطف خدا شده محمد پیدا
ای هر دو جهان به خال رویت شیدا
مقبول دو عالمی سکون دلها
یکجا بتو دادیم و تو گشتی مولا
با عشق نموده ای دو عالم سودا
امت بتو مفتخر بروز فردا
او عاشق حق، عاشق او شد دنیا
ممکن بتو و جهان ممکن احیا
وز نور تو دیده‌ی جهان شد بینا
فردوسی برین برای تو گشت بنا
در ذات تو بنهاده خدای یکتا
مجذوب شود چو نیست مثلث زیبا
شد عاشق شیدای تو ای بی همتا

محمد است و علی هر دو یار شیدایی

دو جلوه گاه بهاران دو یار شیدایی
دو یار محور دین هر دو تن تماشایی

دو نور روشن خورشید دو عشق زیبایی
دو روح بخش زمان هر دو یار سودایی

محمد است و علی جلوه گاه یکتایی

محمد است گل انجمن نگار جهان
محمد است همان اسوه زمین و زمان

محمد است امین و رسول پیر و جوان
محمد است که شد معجزش بما قرآن

محمد است محمد اگر که بینایی

علی است نور خداوند و جلوه داور
علی است جلوه آیین به دین شده محور

علی است در دو جهان بر جهانیان سرور
علی است رونق دین مبین پیغمبر

علی است مظهر بینایی و شکیبایی

محمد است فروغ جهان و هر چه در اوست
محمد است گل جاودان گل مینوست

محمد است که جان جهان شده دلجو است
محمد است خدا گفته خلق او نیکوست

محمد است امید، سنبل توانایی

علی است فاتح دل‌ها و جایگاهش دل
علی است فاتح خیببر کلید هر مشگل

علی است نور محبت چراغ هر محفل
علی است نور هدایت جهان بر او مایل

علی است فاتح خندق به روز تنهایی

محمد است رسول و پیمبر خاتم
محمد است گدا بردرش دو صد حاتم

محمد است که از او آفرینش آدم
محمد است دُرود خدا بر او هر دم

محمد است که شد سینه طور سینایی

علی است یاور درمانده و ستم دیده
علی است آنکه بسی سفره چیده برچیده

علی است مونس درماندگان غمدیده
علی است بهر یتیمان سرشگ باریده

علی است راز شگفت سرای مینایی

محمد است گل بی زوال عالم عشق
محمد است که دلها از اوست همدم عشق

محمد است امین جهان و محرم عشق
محمد است که بر پا نموده پرچم عشق

محمد است که مالک به جان و دلهایی

علی است نور فروزان عالم دلها
علی است راز نهان در جهان علی پیدا

علی است راز شگفت جهان و هم عقبی
علی است نور امید همه، گه فردا

علی است روشنی صبح و روز فردایی

محمد است حبیب خدا خدای مببین
محمد است بحق، راه اوست راه یقین

محمد است که شد آشکار از او این دین
محمد است جنان و رخش بهشت برین

محمد است شفیع احتشام چو عقبائی

 


غدیر خم

منور خواست عالم را خدا از نور پیغمبر
فروزان کرد از نورش جهان و این همه اختر

عطا فرمود عشق عالمش او شد دل و دلبر
مزین کرد از یمن قدومش این زمین یکسر

همه گوهر همه اختر همه دلبر ز پیغمبر

به جبریل امینش داد فرمان خالق اکبر
بگو شوق وصالت دارد اندر کعبه اش داور

سلام ما رسان بر احمد آن ماه نکو منظر
تویی دل داده و دلبر به ارکان جهان محور

مزین کن صفا و مروه را ای اول و آخر

محمد (ص) گفت با جبریل، حج آخرین است این
نماز و روزه و حج و جهاد ارکان دین است این

زمان آماده تدوین قانون یقین است این
در این اعمال روحم با خداوندم قرین است این

ز بعد من چه کس باید شود این خلق را رهبر

جوابش داد جبریل امین از جانب معبود
همان دستی که در معراج مهمان بر طعامت بود

رسیدی بر غدیر خم تو را حاصل شود مقصود
علی بود و علی شد جانشین احمد دمی آسود

تشکر کرد و اندر سجده گاه خود نهادی سر

به پایان شد چو امر حج رسول الله فرمودند
رسیدند بر غدیر خم در آن وادی بیاسودند

همه همراه باشید چند منزل راه پیمودند
محمد (ص) در تب و تاب است امت گرد او بودند

چه خوش روزی است ای داور نگین میخواهد انگشتر

چو فرمان داد از امر خدا بر امتتان احمد
مهیا منبری سازید از امر حق سرمد

همه آگاه باشید موسوم عهد و وفا آمد
که تا گویم شما را بانی اعداد در ابجد

علی بوده علی اول بهر علمی علی شد در

سخن بسیار فرمودند پیغمبر در آن وادی
گرفت بر روی دست خود علی را گفت با شادی

محمد (ص) داد بر امت در آنجا درس آزادی
همه آگاه باشید امتنانم اندر این وادی

ز بعد من علی باشد شما را رهبر و سرور

بدانید این علی باشد وصی و جانشین من
علی مقبول خلاق جهان باشد امین من

جز او نبود کسی رهبر به راه حق و دین من
همه دیدید علی مولاست در علم و یقین من

جهان مسرور شد از انتخاب این دُرّ و گوهر

امامت را علی شد پیشوا اندر ره طاعت
ره توفیق بنماید به امت از در دولت

که تا برهاند از راه ضلالت جمله امت
رساند منزل و مقصود بخشد بر بشر شوکت

شدم شاد احتشام از شادی زوج بتول حیدر

چهارده معصوم پاک از اولیا الله یزدان

تو امید جمله ی عشاق دینی یا محمد (ص)
ای که بین عاشقان عاشق ترینی، یا محمد

ای که نور آسمان و هم زمینی یا محمد
ای که نزد خالقت تو بهترینی یا محمد

روح قرآن مجید حبل المتینی یا محمد

ای که از روز ازل بودی و هستی در دو عالم
ای که حق بهر تو بنیاد جهان بنمود و خاتم

ای که استاد ملایک بودی و بنیان آدم
تو حبیب حضرت عشقی  و همراهش دمادم

مقتدایی یا علی گفتی امینی یا محمد

فاطمه ای نور عشق و عاشقی و نور سرمد
فاطمه ام امم، ام ابیهایی به احمد

فاطمه ای روشنی بخش دل و جان محمد
فاطمه تو بهترین مخلوق هستی و سرآمد

فاطمه جان جهان شد مه جبینی یا محمد

ای که نامت مقتدا و صالح و پرهیزکاری

رونق دین خداوند و ز احمد یادگاری

درامامت نخبه هستی، یا حسن تو افتخاری
یا حسن تو مالک جانها و فضل بی شماری

گفت احمد بهر من خلد و برینی یا محمد

یاحسین ای روح آزادی و کان عشق و رحمت
درس جانبازی به عالم دادی و ایمان و شوکت

ای که با جانبازیت دادی به عالم درس عزت
خون تو شد جاودانی بهر دین و عشق و رفعت

در جنان بهر حسینت دل غمینی یا محمد

بعد شاه کربلا شد رهبر عشاق سجاد
هرچه میدید اشک می ریخت، کربلا را داشت در یاد

باعلوم و خطبه ها و با دعا دین کرده آباد
دائماً می گفت ای مردم زشام کینه فریاد

کربلا شد بهر او مهر جبینی یا محمد

بعد زین العابدین فرزند پاک او امام است
بعد بابش او امام، پور امام، ابن امام است

در میان کودکان در کربلا او تشنه کام است
رهبر دین و علوم و رهنما از بهر عام است

با وجود باقرت، تو رهبر دنیا و دینی یا محمد

صادق آمد با صداقت جا نمود اندر دل و جان
کار عشق و عاشقی شیعه را او کرد آسان

شد معلم بهر مردم در ره تعلیم قرآن
کرد ترویج علوم پایه قرآن و ایمان

شیعه را کرد، زنده با علم یقینی یا محمد

بعد از او شد نوبت موسی کاظم گشته رهبر

موسی کاظم برای دین شده چون ماه خاور

با فصاحت با بلاغت بهر عالم گشته دلبر
رفع هر مشکل کند، باب الحوایج هست و گوهر

عاشقان مجذوب او، در کنج زندان دل غمینی یا محمد

شد رضا از جانب حق رهبر قوم خدا جو
شیعیان مشتاق و از عشقش دمادم شد رضاگو

کرد تسخیر جهان دل، رضا با خلق نیکو
جمله خواهان وصال و دیدن آن روی دلجو

شد خراسان قبله عشاق دینی یا محمد

چون رضا را کشت زهر کینه مامون ملعون
دشمنی ها کرد با او دختر ملعون مامون

شد جواد از بعد بابا رهبر این قوم دلخون
زهر کین در کام آقا کرد آخر، چرخ گردون

 در جنان از غم تو با زهرا غمینی یا محمد

شد امامت نوبت هادی هدایت کرد آغاز
حلّ مشگل می نمود از کار، می کرد صد گره باز

بود اندر کار دین حق دقیق و نکته پرداز
چون علی در هر شبانگه با خدا می کرد او راز

رهبری کرد امتت را این چنینی یاد محمد

عسگری نور خداوند است در عالم چنان نور
بهره ایجاد امام مهدی ما گشته مامور

خلق نیکویش چو احمد عالمی را کرد محصور
چشم بدخواهان، حسودان از وجودش می شود کور

مهدی قائم ظهور اولش شد این چنینی یا محمد

آمده گُل از وجود گُل، بما گُل یا محمد
قائم دین خداوند است برما همچو احمد

مهدی قائم بما شد حجت والای سرمد
بعد مهدی حجت حق شد امامت هم مسدّد

هم چو مولا و محمد، چون حسین اهل یقینی یا محمد

حجت یکتای یزدان کن نظر بر شیعیانت
کن نظر بر احتشام با چشم گریان در فغانت

با ظهورت شاد کن قلب تمام عاشقانت
دستگیری می کنی آقا، ز جمع دوستانت؟

حضرت مهدی چو مولا تو امام عالمینی یا محمد

 

 (محمد است و صادق هر دو یار شیدایی)

دو جلوه گاه بهاران دو یار شیدایی
دو یار محور دین هر دو تن تماشایی

دو نور روشن خورشید دو عشق زیبایی
دو روح بخش زمان هر دو یار سودایی

محمد است و صادق عزیز یکتایی

محمد است گل انجمن نگار جهان
محمد است همان اسوه زمین و زمان

محمد است امین و رسول پیر و جوان
محمد است که شد معجزش بما قرآن

محمد است محمد اگر که بینایی

چو صادق است ز نور خدا و جلوه داور
چو صادق است به دین خدا شود محور

چو صادق است امین بر جهانیان سرور
چو صادق است، دهد رونق، دین پیغمبر

چو صادق است شود مظهر شکیبایی

محمد است فروغ جهان و هر چه در اوست
محمد است گل جاودان گل مینوست

محمد است که جان جهان شده دلجو است
محمد است خدا گفته خلق او نیکوست

محمد است امید، سنبل توانایی

شد است صادق دین فاتح همه دلها
چو صادق است گشاید تمام مشکلها

شد است نور هدایت چراغ محفلها
چو صادق است به عشقش جوان شود گلها

چون صادق است جهان جمله شور و شیدایی

محمد است گل بی زوال عالم عشق
محمد است که دلها از اوست همدم عشق

محمد است امین جهان و محرم عشق
محمد است که بر پا نموده پرچم عشق

محمد است که مالک به جان و دلهایی

چو جغفر است و به دین یاور است و دلداده
چو جعفر است به کار خداست آماده

چو جعفر است بسان حسین آزاده
سرود عاشقی و عشق خویش سرداده

شگفت از اوست جهان و سرای مینایی

محمد است حبیب خدا خدای مببین
محمد است بحق، راه اوست راه یقین

محمد است که شد آشکار از او این دین
محمد است جنان و رخش بهشت برین

محمد است شفیع احتشام چو عقبایی

 

مبارک است بعالم دو سررو آزاده

خداوند کریم اعطا نموده نعمت خود را
دو یار مهربان، دلسوز، عالم خواه در عالم
محمد (ص) رهبر یکتاپرستی بانی هستی
چو صادق استوار آمد، امین کردگار آمد
مبارک باشد این عید سعید مسلمین حق
جهان شد روشن از یمن قدوم عاشقان حق
که تبعیض نژادی، بردگی و بربریت رفت
مبارک باشد این مولود عالم خواه عالم دوست

زنا پیدای عالم هدیه ها بر خلق شد پیدا
هویدا شد که این عالم شود در عشقشان شیدا
قدم زد بر جهان تا بفکند بر خاک غم بتها
که تا ترویج سازد دین جدش را در این دنیا
که شادان کرد یزدان زین دو گوهر عالم دلها
دگر منسوخ بتها و جهان عشق شد برپا
که بنیان گشت آزادی جهان عشق شد زیبا
محمد (ص) پور او صادق شفیع وشافع فردا

 


دلدار

ای دل بیا به خانه ی دلدار رو کنیم
اندر هوای عشق گذاریم جان و دل
دل را رها کنیم ز خود در ره وجود
همدم شویم با دل عاشق بکار عشق
با نام یار هم قدم راه دل شویم
نخل امید گر ثمر عشق می دهد
هر جا که عاشقی است، از آن عشق دم زنیم
خالص شویم در طلب وصل روی یار
از خود گذشتگی سبب وصل می شود
بی خود شویم از خودی خویش بگذریم
گلها عشق جمله گذاریم بهر دوست
تنها شو احتشام که درکار روزگار

از آب دیده بهر توسل وضو کنیم
از درگه طلب، طلب آبرو کنیم
بی من شویم، وصل نگار آرزو کنیم
عشق ازل، ز منبع خودجستجو کنیم
از جسم و جان گذشته، فدا راه او کنیم
سیراب جان و دل زمی آن سبو کنیم
 از عشق خویش در همه جا گفتگو کنیم
هر عیب خویش در راه جانان نگو کنیم
با رنج عاشقی به ره دوست خو کنیم
یک نام در جهان دل اندر گلو کنیم
ما عاشقیم، عطر گل یار بو کنیم
این گونه دل شود، که به او روبرو کنیم

 کار دل

تا دل ندهی بکار دل، دل نشود
پیدایش این جهان و هستی و جود
گر راه سعادت جهان می خواهی
عشقست خدا، علی، محمد (ص)، زهرا
ای عاشق دلداده ی خوب حسنین
گر عاشق روی یار و یاران هستی
آن دل که در او رنگ ریایی باشد
چون عالم بی عمل شوی میدانی
در کار جهان کار جهانداری نیست
گر بسته به غیر دوست هستی دانی
بر باد مده تکیه در این عالم پوچ
دل بسته به عالمی که فانی باشد
دانی تو مگر که احتشام، در ره دوست

تا رنج نبینی تو زگُل، گُل نشود
تا نور احد نباشد، کامل نشود
با کسب اجازه زین دو حاصل نشود
بی عشق دلت گرمی محفل نشود
بی راه حسین کار تو خوشگل نشود
گر کار حقیقت است، مشکل نشود
بر عشق عزیز دوست، نائل نشود
الطاف خدا و دوست، شامل نشود
دلداده ی دلدار که، سائل نشود
هر خار و خسی که هست، ساحل نشود
دیوار زباد بر تو حائل نشود
فانی زبر ای دوست، منزل نشود
صادق چو شوی عشق تو باطل نشود

محبت

این دل که در این سینه به آه است و فغان است
چون هیچ ندیده است ز اغیار محبت
هر زخم زبانی که بدل کارگر افتد
دل می شکنی غرّه و مغرور از این فعل
دانی که چرا دل ندهد بار محبت
در دل تو اگر بذر محبت بفشانی
بذری که به افعال بدو بد بفشاندی
دلها شده دور از هم عاری ز محبت
عمری که تلف کرده و در خواب و خیالی
تا چند در این حالت و این گونه سرآری
یکدم بخود آی و بنگر این همه مشکل
آیا تو ندانی که چه کردی که چنین شد
این کشتی طوفان زده عمر هلاک است
گر راه سعادت طلبی ای دل مجنون
تا هست تو را فرصت چند روزه بدست آر
گر منزل حق خواهی و منزلگه معشوق

 

آزرده ز بی مهری کوته نظران است
همواره در آشوب و ملول و نگران است
بهبودی از آن نیست، چو برروح و روان است
دانی هنر تو، هنر بی هنران است
زیرا که فصولش همگی فصل خزان است
محصول بدست آمده شیرینی جان است
محصول چنین مزرعه ای آفت جان است
چون نیست صفا دردل وگفتار وزبان است                                                         

این گونه عملکرد تو ای دل به زیان است
با زخم زبان دل شکنی این چه بیان است
از چیست که افکار تو مشغول به آن است
بس نکته سربسته که در پرده نهان است
حاشا که نجاتش زخداوند جهان است
شادان تو دلی کن که پریشان زمان است
دلهای پریشان که همین راه جنان است

دلهای پریشان شده منزلگه آن است

 

 

 


فروتن باش

هراسان شو ز آه سینه ی غمگین مظلومان
بترس از آه مظلومی، اگر از سینه برخیزد
بپرهیز از منیت، دور شواز کبر و خودخواهی
اگر عضوی جراحت دید به مرهم می شود تسکین
تقاص کار خودبینی در این دنیای آلوده
اسیر خواهش دل تا بکی ای روح انسانی
مبادا سهل گیری هر خطا کوچک تو بشماری
خداگر می پرستی، بنده هستی در بر یزدان
تو را حق کرده خلقت اشرف مخلوق می خواهد
هر آنچه در جهان بینی به اصل خود نماید رو
بلندت کرده ایزد سر به زیری پیشه خود کن
فروتن باش اندر زندگانی حق و حق بین باش
فروبگذار از خود هر خطایی احتشام امروز

 

که مشتی آب اندر منزل موران بود طوفان
که بنیادت بر اندازد ز آه سینه ی سوزان
هر آن سر این صفت دارد یدان دور است از قرآن
ولی ظلمی که بر مظلوم رفته کی شود درمان
بخود آ، اندکی در خود نگر گر باشدت ایمان
برون شو از خودی، تاکی بری از نفس خود فرمان
که جرم کوچکت هم در شمار آید گه میزان
به فردا هر خطایی کرده ایی باید دهی تاوان
شرافت حفظ فرما در بر یزدان تو ای انسان
بسوی منبع خود واژگون فواره شد آسان
که از افتادگی یابی بهر عالم سر و سامان
که مرد حق برای بنده ی حق کی دهد جولان
که فردا کی دهد مهلت تو را این گردش دوران

 

راه سعادت

ای بنده بکن بندگی اندر ره جانان
گر راه عبادت به تظاهر بکنی باز
در کار خدا بنده حق باش و حقیقت
این زهد و ورع را که کنی بهر خلایق
ای بنده تو آزاده شدی خلقت و آزاد
شو یکدل و یک رنگ تو با خلق خداوند
تا کی بکشی منت دو نان جهان را
تا کی به طمع در بزنی درب خلایق
گر حکم خداوند تو نادیده بگیری
دانی که خدا را به حقیقت بپرستی
کوته نظرانند که نبینند در عالم
بنمای تو یک جلوه ز رخساره که دانند
هر دست که دادیم همان دست گرفتیم
شو یکدله با خلق جهان ای گل جاوید
آن جایگهی را که خدا داده به انسان
انسانیت آنقدر عزیز است که برایش
باید که شوی یکدله و مخلص و خالص
این خانه دل کوچک و پاکیزه زکید است
این رسم وفاگر بجهان زنده بماند
گفتند بزرگان همه جا باز بگویند

 

در کار خدا بین که خداوند عیان است
مقبول نیفتد، تو بدان مفت گران است
با حق چو شدی یار تو حق و همگان است
بیهوده بود در بر حق کارگران است
باید تو بمانی، که چنین رسم یلان است
گر یکدله باشی دو جهان همچون جنان است
پرهیز کن، این گفت بزرگان جهان است
جایی که خداوند کریم رزق رسان است
شرمنده شوی محضر حق، حکم عیان است
منزلگه تو غرفه ایی از ملک جنان است
نعمات خداوند که پیوسته روان است
این مش مرام مسلک صاحب نظران است
این گفته ز استاد سخن پیر زمان است
این راه حقیقت به همه پیر و جوان است
انسانیت و پاکی انسان به جهان است
عالم نگران دل نگران دل نگران است
این خواسته ی جان و دل و روح و روان است
این جاست که منزلگه یزدان جهان است
از همت مردان خدا، شیر زنان ا ست
جایی که عیان است چه حاجت به بیان است

اسیر دنیا

در دام جهان از چه اسیر و خبرت نیست
مشتاق بدین دامی و این دانه خوش طعم
با خاطری آسوده نشستی و دلی شاد
این چند محبان وفادار که داری
داری سری افراشته و قدرت کاذب
چو چشم گشایی بخود آیی که منم من
امروز تویی خرم و دلشاد از این کار
تا نامده هنگام ز هنگامه تو بگریز
فردا که نگون می شود این چرخ مدور
تنها شوی و نیست ز احباب نشانی
با دست تهی می روی اندوخته ات نیست
ای احتشام، هوشیار اگر مهلت چندی است

 

آسوده و دل خوش به اسیری نظرت نیست
سرمست از این شادی و فکر دگرت نیست
گویا که از این خانه بجایی گذرت نیست
در وقت الم چو نگری هیچ برت نیست
فکری بجز از آنچه که بینی به سرت نیست
صدره شده استاد و لیکن هنرت نیست
صد دل چو برنجد ز تو باک و خبرت نیست
قاصد رسد آنوقت که وقت سفرت نیست
نادم شوی و هیچ رهی را ظفرت نیست
درمانده شوی یا رجز اشک بصرت نیست
ز اموال که اندوختی اصلاً ثمرت نیست
آید اجل آن لحظه که فکر و خبرت نیست

 

تماشای وجود

بیا بنشین دمی ای دل حدیث عشق گویا کن
بسنج اندر تراز وی عدالت گل اعمالت
دمی بر خود نگر آخر چگونه بر جهان هستی
بروی خاک منت مینهی ره می روی ای دل
تکبر کم نما و کار اهریمن مکن جانا
تو بهر امتحان خلقت شدی در عالم فانی
شب و روزت بفکر جمع مالی ای دل غافل
خوری تو مال مردم بی مهابا هیچ میدانی
ببین حق کرده خلقت بهر تو دشت و سما یکسر
اگر مال تمام خاکیان گردد برای تو
بود این منزل فانی نکر بر منزل باقی
بغیر از نام نیک اندر جهان چیزی نمی ماند
بطور سرسری از این جهان بی وفا بگذر
در آن ساعت که قربان شد تمام نوجوانا نش
بناگه ناله اصغر شنید از خیمه گاه ای آه
به زینب گفت خواهر اصغرم را در برم آور
حسین آن طفل معصومش گرفت اندر سردستش
بگفت با لشگر کفار این طفل صغیر من
ز نوک تیر شد سیر آب حلق ناز کش گفتا
غم شاه هدا و دوستانش سوخت عالم را

کیستی تو

کیستی تو، چو خداوند جهان نور فشانی، جاودانی، باعث و بانی ایجاد سماوات و هستی ملائک زخلایق و همه عالم موجود.

کیستی تو، تو امیری که جهان معتکف کوی تو و روی تو و موی تو و طاق دو ابروی تو هستند. همه عالم و آدم همگی ریزه خور خان کریمانه و شاهانه ی دربار تو هستند.

همه‌ی عالم و آدم، همگی دل به تو بستند، زغیر تو گسستند.

چون توئی جان و، تو جانان و همه هستی هر عاشق و معشوق در عالم.

توئی اول و آخر، تو کریمی و رحیمی، تو شفائی و شفیعی، تو رهاننده ی هر بنده شرمنده و وامانده به درگاه خدائی.

دل مخلوق خدا در همه عالم به سر کوی تو و عاشق تو بوده و هستند.

همه سرمست زیک جرعه صهبای طهورای تو، ساغر و پیمان تو هستند.

همه مخلوق دو عالم چو گدایان بر سر کوی تو بنشسته و هستند.

چون تو شمعی، همه خلق جهان گرد تو، پروانه تو، سوخته پر نزد تو هستند.

کیستی تو، تو حسینی که جهانی شده دیوانه تو، مست تو، پروانه تو، زائر کاشانه تو گرد تو چون کعبه همه گرم طوافند.

همه گریان تو، مظلومی تو، ای پسر حیدر کرّار، و آن حال غریبانه تو

کیستی تو، تو حسین شمش الضحا، نور خدا، بدر الدجایی

کیستی تو، تو حسین آنکه ملائک شده گهواره به جنان تو در عرش خداوند

تو حسین نور دل پاک رسولی و بتولی و سفینه النجاتی و تو دلخواه دو عالم.

تو حسین عاشق تو رب جلیل است و خلیل است و مسیحا و کلیم است و زکریا و همه مرسل عالم تو همانی که نزدیک ترین راه به خلاق جهانی.

تو حسین امن و امانی شرف هر دو جهانی.

تو حسینی نمک خلقت عشاق جهانی، جایگاهت شده قلب همه ی عالم هستی.

تو حسینی که شده گریه کن تو همه ی خلق زمانه.

همه خلقت ایجاد کنند گریه به مظلومی تو.

تو ای سرور عالم، که در عین شجاعت و بلاغت و فصاحت شده مظلوم دو عالم.

تو حسینی که عنایت بکنی بر همه عشاق به هر عصر و زمانه

تو که ارباب جهانی ، منم نوکر در بست تو آقا

احتشامم، که کنم ناله برای تو سحرگاه و همه اهل و عیال تو آن خواهر مظلومه تو

شیر زن عصر و زمانه که رسوا بنموده است یزید و همه قوم یزیدی.

دل هر جایی

یکدمی دلا بنگر
این جهان گذرگاهی است
از چه غافلی ای دل
هر دو روز عمرت را
گاه مردم آزاری
گاه سوی می خانه
گاه عابدی ای دل
نام خود کنی سلمان
سوی مسجدی هر دم
در رریاضتی عابد
گاه شیخ عرفانی
هر دمی کنی ای جان

تو به کن دگرای دل
بی ریا عبادت کن
ره رو طریقت باش
احتشام مشو غمگین

تو بعالم از هر سر
جان ماندن این جا نیست
غرق در گلی ای دل
رفته ای تو در یک راه
می کنی ستمکاری
دلدهی به پیمانه
می روی بهر محفل
در جهان تو بی ایمان
با هزار آه و دم
در عبادتی زاهد
گه نماز می خوانی
لعن خویش بر شیطان
باش شمع هر محفل
تو ز دین حمایت کن
پیرو شریعت باش
راه اوست راه یقین

گو سخن تو از هر در
عاقبت پشیمانی است
بر چه مایلی ای دل
عاقبت تویی در چاه
عاقبت تو هم خواری
این چه رسم ایمانه
می زنی به آب و گل
هستی ای دل نادان
با ریا تو در عالم
این عبادت ای عابد
خود نما شدی دانی
خوب بنگری هر آن
بی ریا نما حاصل
مردمان دلالت کن
عرق در فضیلت باش
گشته او تهی از کین

تو که نیک میدانی
وای بر پشیمانی
این جهان بود فانی
در جهان نمی مانی
حیف نام انسانی
پشت پرده پنهانی
نزد خویش شادانی
از چه رو تو خندانی
دست در گریبانی
بر تو باد ارزانی
کی ببفکر قرآنی
خود یگانه شیطانی
در شمار خوبانی
تا تو را بود جانی
تا که خویش برهانی
تا بکی تو گریانی

 

 

دمی خلوت نما با دل وجود خود مهیا کن
نظر کن نیک یا زشتی پس آنگه جمله حاشا کن
ز چه خلقت شدی اصلیت از چیست گویا کن
ز اول خاک بودی، خاک گردی، راه جویا کن
که از روز ازل لعنت به شیطان را تماشا کن
برای فتح و پیروزی تو راه نیک پیدا کن
بود این کار موران کار انسانها تو برپا کن
که باید پس دهی اندیشه ایی از بهر عقبا کن
اطاعت کن تو فرمان الهی روح والا کن
سلیمان گر شوی فانی است دنیا فکر فردا کن
مهیا توشه عقبا در این چند روزه دنیا کن
نمی میرند نیکان جهان از زشت پروا کن
ببین مظلوم دوران را، ز اشک عالم چو دریا کن
شد او تنها و برنی تکیه زد، دل سوی صحرا کن
که بابا جان تو تنها نیستی و لطف بر ما کن
در این سودای عشق من جهانی را تو شیدا کن
گهی بویید و گه بوسید، تجسم حال بابا کن
بود عطشان دهید آبش، نظر بر لطف اعدا کن
حسین ای غنچه نشکفته در این خاک مأوا کن
تو جان و دل در این ره احتشام از عشق سودا کن

 غافل مشو

ای دل بیا هوشیار باش
در کار خود تدبیر کن
ای عاقل و ای هوشیار
گر بر تو داد ندی مقام
مال و منال خویش را
عمرت به پایان می شود
یادی ز روز خویش کن
تخت سلیمانی چه شد
بگذر ز دنیا دنی
آنها که گوهر داشتند
دریاب جان خویش را
ای احتشام عمرت چه سود

ره برگزین بیدار باش
هر فعل را تفسیر کن
نخلی در این عالم بکار
چند روزه میگردد تمام
این مایه تشویش را
بختت گریزان می شود
از غم دل و جان ریش کن
فرعون و خاقانی چه شد
خود را به زحمت افکنی
عالم مسخر داشتند
آئین و راه کیش را
شد صرف این بود و نبود

با نفس در پیکار باش
جان و دلت تطهیر کن
روزی تو را آید بکار
بشنو ز نیکان این کلام
دادت کنی صرف بجا
جسمت پریشان می شود
آماده بهرینش کن
لذات پنهانی چه شد
پایان کن این ما و منی
کی جز کفن برداشتند
این فطرت و اندیش را
اشکت شده جاری چو رود

غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو
غافل مشو غافل مشو



 

ای خدا چاره ساز بندگان
ای خدا ای آشنا با راز دل
ای خدا ای دوستدار عاشقان
ای خدا ای دوستدار اهل دل
ای خدا ای رازق روزی رسان
ای خدا درد مرا درمان کنی
ای خدا ای ناظم نظم جهان
ای خدا کن چاره ای هجریان یار
ای خدا کن لطف و احسانت عیان
ای خدا ای عالمی را پرده پوش
ای خدا ای خالق کون و مکان
ای خدا درد خزانم می کشد
ای خدا ای دستگیر از ناتوان
یا بده صبری به جان بی قرار
ای خدا رحمی زکف رفته توان
انتظارش کُشت یا رب احتشام

 

چاره ایی بر درد جان سوزم رسان
بشنو از نای دلم آواز دل
ره گشای راه بر درماندگان
کن ترحم تا نباشیمت خجل
ای که هستی بی امانان را امان
رنج هجران مرا آسان کنی
ای که هستی مالک هستی و جان
یا که برسان یار در این روزگار
چون تو هستی خالق نطق و بیان
ای به راز ماندگان داری تو گوش
رهنمایی کن خدا این عاصیان
هجر یار جاودانم می کشد
منجی عالم خدایا می رسان
یا تو پایان کن خدایا انتظار
یک نظر کن بر محبان دوستان
عمر کوته در جهانم شد تمام

 

بنوشته قلم به لوح دلها اله
دل را بسپار از سر شوق به عشق

اول از حمد خداوند و درود و صلوات
به علی شیر خدا نائب بر حق رسول
فاطمه نور ازل ام ابیهای رسول
به حسین و حسنش هردو گل باغ جنان
شیعه گر طالب فیضی و کرامات وحیات

**

 

(قطعه)

 

 

تا جان شود از یقین به هستی آگاه
عشق است محمد  و رهش شد این راه

به گلستان نبی چون شده اند فلک نجات
آن شه هر دو سرا مجمع کل برکات
شافع محشر و دارای تمامی صفات
زینبنش شده مجموع صفات و حسنات
بفرست بر نبی و آل نبی صد صلوات

 

یا رب بحق جمله خوبان درت
یا رب بحق نوح و سلیمان و مسیح
یا رب بحق شهید راهت یحیی
یا رب بحق یوسف افتاده به چاه
یا رب بحق ختم رسولان جهان
یا رب بحق لنگر عرش اعلا
یا رب بحق گشته زهرا سما
یا رب بحق طفل صغیر و محزون
یا رب بحق جوان ناکام حسین
یا رب بحق سوز دل زینب زار
یا رب بحق محمد و صادق دین
یا رب بحق شهید از سم جفا
 یا رب به تقی و به نقی بدرد وجا
یا رب بحق زاده زهرا مهدی
برهان همگی تو از مصیبات و بلا
بگذر ز خطای احتشام خسته
ب

 

یا رب به محبان که بود بس نظرت
یا رب بحق خلیل و داود و ذبیح
یا رب بحق شکسته دلها یکجا
یا رب بحق آن پدر دیده به راه
یا رب بحق دو دیدگان گریان
یا رب بحق دل غمین زهرا
یا رب بحق کشته زجور اعدا
 یا رب بحق قاسم افتاده بخون
یا رب به علمدار نکو نام حسین
یا رب به رقیه ای که جان داد فکار
یا رب به حق کاظم مقتول ز کین
افتاده به غربت آن شه هر دو سرا
یا رب بحق عسگری آن نور هدا
برسان فرجش تو خود نمودی عهدی
محشور به حشر کن تو با شاه هدا
در ماتم شاه عالمین بنشسته 

 

یا رب به همه خوبی خوبان سوگند
یا رب به همه مقدسات دو سرا
یا رب به همه غمزدگان ره عشق
یا رب به دو دیدگان پرگشته ز اشک
یا رب به دو دیدگان طفلان یتیم
یا رب بدل ما در نبشته به راه
یا رب به دل شکسته از جور و جفا
یا رب به نشستگان کشتی دل آب
یا رب بحق جزا و آن شور و نوا
یا رب شده دل زجرم و عصیان تاریک
یا رب به توام امیدواری باشد
یا رب شده احتشام دلخون، نظری
بگذر ز خطا و جرم ما در عقبی

 

بر نیک سرشتگان دوران سوگند
بر عزت و اقبال عزیزان سوگند
بر عشق و وفا به غم نصیبان سوگند
در راه وفا به عشق جانان سوگند
از اشک بسان ابر بهاران سوگند
در راه عزیز بهتر از جان سوگند
افتاده به گرداب خروشان سوگند
از لطف تو بر امیدواران سوگند
بر عرش معلا به امامان سوگند
روشن بنما، به روح قرآن سوگند
رحمان و رحیم به لطف و احسان سوگند
بر حق رسالت رسولان سوگند
بر حق و حقیقت شهیدان سوگند